استمداد یک زندانی سیاسی بلوچ از مقامات سازمان ملل

نوشته شده توسط  فعال بلوچ

وحید هوت زندانی سیاسی در نامه‌ی سرگشاده‌ای از زندان زاهدان اعلام کرده که بازجویان وزارت اطلاعات با کابل ضخیم و در مقابل خانواده‌‌اش او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند.

 

به گزارش کمپین فعالین بلوچ به نقل از کردپا، این زندانی ٢٩ ساله از بی‌خوابی‌های طولانی مدت، بستن به تخت و نیز انگشت گذاشتن اجباری بر برگه‌های بازجویی خبر داده و عنوان می‌کند که از مقامات عالی سازمان ملل متحد خواستار رسیدگی به وضعیت موجود و پایان دادن به شرایط غیرانسانی و آزادی‌ام هستم.

وی در اردیبهشت‌ماه ٩٢ در شهر چابهار استان سیستان و بلوچستان به اتهام “همکاری با گروه‌های مخالف” بازداشت و بعد از بارها حضور در دادگاه سرانجام به ٢٠ سال حبس محکوم شده است.

متن نامه‌ی وحید هوت به کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق‌بشر سازمان ملل که در اختیار آژانس خبررسانی کُردپا می‌باشد، درپی می‌آید:

 

اینجانب وحید هوت معروف به حمید متولد ۱۳۶۵فرزند پیرمحمد که به اتهام همکاری با گروه‌های مخالف در تاریخ ۱۱اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۲در چابهار دستگیر شدم. پس از ۲روز بازداشت در اداره‌ی اطلاعات چابهار مرا به اداره‌ی اطلاعات زاهدان منتقل کردند.

بنده که از هیچ چیز خبر نداشتم از من بازجویی کردند و یکی از دستگیرشدگان دیگر به نام زبیر هود را آوردند و بعد ملک محمد میاندوست معروف به فرید را آوردند و بعد اعظم باهو و علیم بلوچی. بنده یک مسافرکش معمولی بودم که “برای امرار معاش” مسافرکشی می‌کردم .آن دو نفر به بنده مبلغ ۲۰هزار تومان کرایه دادند. در بین آن دو نفر با زبیر در ارتباط بودم. و من با آنها نه ارتباطی داشتم و نه آشنایی.

بعد از بازجویی‌های اولیه مرا بردند داخل یک سلول تاریک با چشم‌های بسته. هر روز مرا شکنجه‌های مختلف می‌کردند. از جمله دشنام‌های خانوادگی، با کابل‌های ضخیم و کلفت شروع به زدن می‌کردند. بی‌خوابی‌های طولانی مدت، بستن به تخت که معروف به تخت معجزه است. شکنجه با بستن به این تخت چندین مورد تکرار شد. با کابل کف پاهایم را به قدری زدند، که تا حالا پاهایم متورم و عفونت دارد. بعد از آن بردند به داخل اتاق شماره ۲که داخل آن یک صندلی آهنی بود. زیر آن آتش روشن بود مرا لخت کردند و روی آن صندلی نشاندند. بعد از این شکنجه مرا بردند داخل اتاق ۳که داخل آن کلاه برقی معروف به کلاه جادویی است و یک چنگکی بود که آویزان می‌کردند. کلاه را گذاشتند روی سر من، من دیگر طاقت نیاوردم و گفتم هر چه شما بگویید من قبول می‌کنم. و بعد چند برگه آوردند و گفتند اینها را انگشت بزن. در حالی که چشمان بنده بسته بودند و بدون اینکه بدانم چه چیزی نوشته‌اند مجبور شدم که انگشت بزنم.

در این ۴۵روز که در سلول انفرادی بودم از هیچ امکانات بهداشتی برخوردار نبودم بعد از ۴۵روز مرا به دادگاه انقلاب بردند شعبه ۶پیش بازپرس آقای میرشاهی. من به او گفتم اینها همه دروغ و کذب هستند. دوباره مرا بردند به اداره‌ی اطلاعات بعد از ۲روز من را بردند زندان و بعد از ۱ماه دوباره مرا بردند به اداره اطلاعات دوباره همان ضرب و شتم و شکنجه‌ها، ۲۵روز مرا نگهداشتند و دوباره مرا بردند زندان. ۲روز در زندان بودم که دوباره مرا بردند به اطلاعات. به مدت۱۵روز مرا نگهداشتند با شکنجه‌های مختلف و شب و روز بازجویی می‌کردند.

شایان ذکر است که در مدت بازجویی‌ها چشمان من بسته بودند.

بعد از مدتی مرا بردند دادگاه انقلاب شعبه ۱پیش آقای مه گلی، و دوباره مرا آوردند زندان ۹بار مرا بردند دادگاه. پیش مه گلی. تا اینکه در اسفند ماه ۹۳به من۱۵سال زندان و مبلغ ۵۵میلیون جریمه داد. من اعتراض کردم به رأی دادگاه تا حالا جواب آن نیامده است.

بعد از ۱ماه دوباره بردند دادگاه انقلاب شعبه ۱۰۱پیش آقای خسروی به اتهام نگهداری مهمات ۱۰سال زندان به من دادند و ۳سال برای خروج از مرز مجموعا۱۳سال زندان می‌شود. بعد از مدتی از این ۱۳سال ۸سال عفو خوردم. و الان ۲۰سال حبس دارم و مدتی است که در زندان زاهدان جور گناه نکرده را می‌کشم.

از شما مقامات عالی سازمان ملل متحد خواستارم که به موضوع بنده رسیدگی شود خواسته من این است که برای پایان دادن به شرایط غیرانسانی و آزادی من اقدام نمایید.

زندانی سیاسی وحید هوت

 

چشم رای دهندگان به روحانی روشن: منع نوازندگی زنان

اجرای کنسرت ارکستر سمفونیک تهران در افتتاحیه‌ی رقابت‌های کشتی باشگاه‌های جهان به‌دلیل حضور و نوازندگی زنان، لغو شد. نوازندگان قرار بود علاوه بر اجرای سرود جمهوری اسلامی، قطعه‌ی «ای ایران» و «علمدار» را اجرا کنند.

به گزارش خبرگزاری ایسنا، منع نوازندگی زنان باعث شد اجرای ارکستر سمفونیک تهران در مجموعه‌ی ورزشی آزادی لغوشود.  نیمی از نوازندگان این ارکستر را زنان تشکیل می‌دهند.

این در حالی است که علی رهبری، رهبر ارکستر سمفونیک تهران اعلام کرده بود که قرار است، ارکسترش در افتتاحیه‌ی رقابت‌های کشتی باشگاه‌های جهان اجرا داشته باشد و علاوه بر اجرای سرود جمهوری اسلامی ایران، قطعه‌ی «ای ایران» و «علمدار» را در این مراسم اجرا کند.

علی رهبری به ایسنا گفت: «دلیل اصلی لغو این اجرا، خیلی ساده بود؛ ما به مجموعه‌ی ورزشی آزادی دعوت شدیم و آنجا همه‌چیز برای اجرا آماده بود. صندلی‌ها را برای نوازندگان چیده بودند و همه‌چیز خوب به‌نظر می‌رسید، اما وقتی ۱۵ دقیقه به اجرا زمان مانده بود و ما داشتیم برای اجرای سرود رسمی کشور آماده می‌شدیم، یک‌دفعه اعلام کردند که زنان نباید روی صحنه ساز بزنند.»

رهبر ارکستر سمفونی تهران ادامه داد: «من از این اتفاق ناراحت شدم و گفتم امکان ندارد این اهانت را بپذیرم یا همه با هم اجرا می‌کنیم یا سالن را ترک می‌کنیم. بعد عده‌ای رفتند که رایزنی کنند تا این مشکل حل شود. در نهایت هم گفتند، اصلا نمی‌شود، خانم‌ها ساز بزنند. من هم پاسخ دادم، اصلا اجرا نمی‌کنیم. نوازندگان زن قرار بود، سرود رسمی کشور را اجرا کنند و این برخورد با آن‌ها خجالت‌آور بود. قرار نبود، زنان کار خاصی انجام دهند، فقط چند قطعه‌ی مشخص را اجرا می‌کردند. چرا نباید آن‌ها بتوانند سرود رسمی کشورشان را اجرا کنند؟ بارها گفته‌ام، من هم در این کشور بزرگ شده‌ام و خط قرمزها را خیلی بهتر از دیگران می‌شناسم، اما تا وقتی ارکستر را هدایت می‌کنم، اجازه‌ی چنین برخوردی را نخواهم داد. آن‌ها خودشان ما را دعوت و در عین حال، به ما بی‌احترامی کردند.»

از زمان آمدن دولت روحانی، آزادی فعالیت بسیاری از هنرمندان کاسته شده است. به تازگی، منیژه حکمت که یکی از دست‌اندرکاران جمع‌آوری طومار هنرمندان برای رای به روحانی بود گفت: «به ۹۲برگردم به روحانی رای نخواهم داد.»

جزییات حمله به زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر

صبح دیروز خبر کوتاهی مبنی بر ضرب و شتم سعید مدنی و سعید رضوی فقیه ، دو تن از زندانیان بند سیاسی – عقیدتی زندان رجایی شهر کرج با چاقوی یکی از زندانیان دیگر بن امنیتی این زندان منتشر شد. 

یک منبع آگاه در این زمینه به ایران وایر گفت: “ظهر روز شنبه یکی از زندانیان امنیتی که از شب قبل چاقویی را با خودش به حالت تهدید آمیز حمل می کرده، به سمت سعید رضوی فقیه حمله کرده و او را مجروح می کند. دکتر سعید مدنی، زندانی سیاسی و استاد جامعه شناسی که نزدیک به صحنه بوده برای خاتمه دادن به حمله، فرد مهاجم را به آرامش دعوت می کند و تلاش می کند چاقو را از دست او بگیرد که طی این کش و واکش و درگیری از ناحیه پیشانی، صورت و ابرو مورد ضرب و جرح قرار می گیرد.”

بر اساس اطلاعات موجود، “این حمله طبق اعتراف فرد مهاجم، از شب قبل برنامه ریزی شده بود، این در شرایطی است که اکثر قریب به اتفاق زندانیان بند سیاسی بر این باورند که این حمله یا با برنامه ریزی مسئولان زندان انجام شده یا از سوی آنان چراغ سبزی به فرد مهاجم داده شده است.”

فرد مهاجم که سابقه چندین درگیری در داخل زندان نیز دارد، فردی است که با اتهامات امنیتی در زندان به سر می برد و در سالن دوازده نگهداری می شود.

به گفته این منبع مطلع، “وی از شب قبل تهدید کرده بود که اگر پولی را که خواسته به او ندهند ، آنها را خواهد کشت.کسی به درستی نمی داند این پول مورد مشاجره مربوط به چه امری است اما  زندانیان جنبش سبز در زندان رجایی شهر اعتقاد دارند که وی در حال باج خواهی بوده و پیش از آن هم یخچالی را که متعلق به آن زندانی ها بوده، به زور مصادره کرده است.”

یکی از زندانیان بند زندانیان امنیتی و سیاسی زندان رجایی شهر به ایران وایر می گوید: « با روحیه ای که از دکتر مدنی و آقای رضوی فقیه می شناسم اگر آن فرد به پول احتیاج داشت یا آن یخچال و حتی وسایل و امکانات شخصی دیگر هم از آنها درخواست می کرد آن را به رایگان در اختیارش قرار می دادند.»

به گفته این زندانی :« باج خواهی از عادی ترین رویدادهایی است که در بندهای عادی این زندان و همه روزه اتفاق می افتد و غالبا هم باج خواهی یا از سوی خود وکیل بند اتفاق می افتد یا باندهای متعدد که در صدد کسب و حفظ قدرت هستند، گاهی هم باندهای توزیع مواد مخدری که در زندان فعالند، به باج خواهی های متعددی دست می زنند، اتفاقی که در بندهای امنیتی به علت وجود زندانیان سیاسی معمولا به ندرت به چشم می خورد.»

این زندانی در شرح ماجرای دیروز گفت: « فرد مهاجم یک دوست ضد اصلاح طلب و سرنگونی طلب نیز در پشت پرده داشته که سابقه حمله فیزیکی به زندانیان اصلاح طلب را پیش از این دارد و در روز شنبه او هم  به همراه تیزی به کمک فرد مهاجم می آید. من آن لحظه در صحنه نبودم اما بنا به  روایت شاهدان، فحش و توهین های متعددی داده شد و فرد مهاجم در برابر چشمان متعجب دیگر زندانیان اعتراف کرده که تا زمانی که پولی را که خواستار آن است به او ندهند دست از تصاحب وسایل شخصی  آنان و حتی قتلشان برنخواهد داشت.»

سعید مدنی به سایر همبندی هایش گفته است که به این دلیل در ماجرا مداخله کرده که بیم جان سعید رضوی فقیه می رفته و می خواسته او را از دست فرد مهاجم نجات دهد.

باور عمومی در زندان رجایی شهر این است که علت رخ دادن اتفاقاتی از این دست ، به وجود آوردن شرایطی است که حبس را برای زندانیان سیاسی سخت تر کند.

زندانی دیگری که در صحنه حضور داشته با اشاره به بی عملی رئیس و عوامل زندان در این ماجرا می گوید: « پاسداربندها و رییس بند برای جلوگیری از این حادثه و یا خاتمه دادن به آن هیچ دخالتی نکردند و ضرب و شتم اخیر در مقابل چشمان پاسداربندها رخ داد و کمترین گناه مسئولان زندان اگر هم در بروز این اتفاق مداخله نداشته باشند، بی توجهی مطلق و بی عملی برای دفاع از امنیت افراد مورد تهاجم  بوده است.»

پنج نفر از زندانیان بند عقیدتی – سیاسی در اعتراض به این سکوت و عدم امنیت روانی و جانی شان از ظهر شنبه و ساعتی پس از این اتفاق در اعتصاب غذای پنج نفره به سر برده و خواستار رسیدگی به این موضوع و انتقال مهاجمان از این بندند.

یک زندانی که با فرد مهاجم حرف زده، به ایران وایر گفت: ” فرد مهاجم شیوه نقد کردن پول را به این روش به صلاح می داند و می گوید که از عدم برخورد زندانبانان با خود اطمینان دارد.”

پیش از این هم او  یک زندانی دیگر را تهدید کرده تا با زندانیان سیاسی این بند وارد معامله نشود. این دو فرد مهاجم می گویند که شیوه مبارزه غیر خشونت آمیز را قبول ندارند و از حمله خود به اصلاح طلبان با افتخار یاد می کنند و علیه خاتمی و جریان اصلاح طلبی نیز فحش و توهین آشکار می دهند.

گفته می شود رییس زندان رجایی شهر در گفت و گویی تلفنی با جانشین رییس زندان در شب شنبه از اعتصاب کنندگان درخواست کرده است که تا صبح فردا منتظر آمدن او به زندان برای حل این ماجرا بمانند. معاون دادستان تهران در امور زندانیان سیاسی و امنیتی نیز قرار است برای حل این مشکل به زندان رجایی شهر سرکشی کند.

این رویداد به شکل های دلخراش تری همه روزه در تمام بندهای عادی روی می دهد و تنها عکس العمل زندانبانان، ضرب و شتم خودسرانه و شدید زندانیان خاطی با باتوم و سیلی و لگد است. اتفاقاتی که غالبا انعکاس بیرونی هم ندارد و رسانه ای نمی شود و بهداری زندان رجایی شهر که شنبه میزبان این دو زندانی سیاسی بوده، همه روزه با زندانیانی مواجه است که با جراحات عمیق تر ناشی از درگیری های درون زندان به آنجا مراجعه می کنند.

به گفته یک زندانی ساکن زندان رجایی شهر، یکی از عوامل اصلی بروز این اتفاقات خشونت آمیز، مصرف بی رویه مواد مخدر، درون زندان است: « مواد مخدر به راحتی در زندان یافت شده و توسط غالب زندانی ها همه روزه مصرف می شود و همین امر هم درگیری را افزایش می دهد چرا که مصرف مواد روانگردان  به اختلال روانی و تشدید تنش ها می انجامد»

فقط ذکر نام «مردانی»، رییس زندان بزرگ رجایی شهر که سابقه بازجویی هم در کارنامه اش دارد، ترس را به جان زندانیان این زندان مستولی می کند. روش او برای مدیریت و اداره زندان مطابق با تاکتیک های وزارت اطلاعات و هماهنگ با آن پیش می رود و حتی وزارت اطلاعات یک بند کاملا مستقل و خودمختار در داخل این زندان برای خود تهیه کرده که استفاده آن برای احضار، بازجویی، تهدید و فشار بر متهمان و زندانیان سیاسی است. البته این بند از آن جایی که سابقا توسط سپاه مورد بهره برداری قرار می گرفته، هم اکنون هم با نام بند «سپاه» در بین زندانی ها شهرت دارد.

زندانیان متهم به جاسوسی از تابستان نود و سه تا کنون در سالن دوازده زندان اوین و به صورت مجزا نگهداری می شوند، زندانیانی با اعتقادات سلفی که به هواداران القاعده مشهورند در سالن ده زندان رجایی شهر و زندانیان سیاسی و امنیتی نیز در بندی موسوم به بند دوازه زندان رجایی شهر کرج نگهداری می شوند.

تصویر صورت خراش افتاده دکتر سعید مدنی که به مدارا شهره است و سعید رضوی فقیه که روزنامه نگار آرام ومسالمت جویی است، نشان از وضعیت بحرانی زندانیان عقیدتی – سیاسی در زندانی دارد که طیف گسترده ای از زندانیان سیاسی ، اعم از فعالان جنبش سبز، زندانیان امنیتی، زندانیان متهم به جاسوسی و حتی زندانیان متهم به همدستی با القاعده در بند زندانیان عقیدتی آن نگهداری می شوند.

پلیس در ایران

 همانطور که میدانید در همه جای دنیا پلیس حافظ امنیت مردم است و قاعدتا وقتی انسان پلیس را می بیند باید احساس امنیت کند

ولی متاسفانه در کشور ایران این دقیقاً بر عکس میباشد وقتی شخصی ماشین پلیس میبیند دوچار ترس و استرس میشود . که دلایل آن بر همگان مشخص است برخورد نیروی انتظامی و یا پلیس در ایران با شهروندان بسیار زننده است به طوری که حرمت و کرامت انسانی را زیر سوال می برند و طرف را تحقیر میکنند،در واقع اینگونه رفتار در حکومت ایران نهادینه شده است چرا که از همان راس حکومت تا پایین همگی کوشش برای حفظ نظام میکنند و اینگونه رفتارها اصولا برای ایجاد رعب و وحشت در بین جامعه انجام می باشد که اگر به طور مثال مردم به شرایط حاکم اعتراض کنند بدانند که با چه رفتاری روبرو خواهند شد. و اینگونه رفتارها با همه اشخاص یکسان انجام می شود و فرقی نمی کند که به چه جرمی دستگیر شده باشی.من آرزو میکنم که هیچ شخصی سر و کارش با نیروهای پلیس و یا انتظامی نیفتد چون واقعا با انسانهایی بسیار وحشی وخطرناک و با رفتارهایی زننده روبرو خواهد شد ،چون برای خود من این اتفاقات پیش آمده و از نزدیک شاهد آن بودم با چند تن از دوستانم در خیابان با ماشین بودیم که پلیس ما را دستگیر کرد و چون در ماشین یک عدد قوطی مشروب داشتیم ما را با توهین و کتک کاری به کلانتری بردند و چون جمعه بود و معمولا دادگاه تعطیل است ما را پیش قاضی کشیک فرستادند و او هم ما را به زندان اوین فرستاد آنها حتی به ما اجازه ندادند که به خانوادهایمان اطلاع دهیم طبق بند 5 ماده واحده قانون احترام به آزادی های مشروع شهروندی هر متهم حق دارد از ماموران بخواهد در اولین فرصت به خانواده او اطلاع دهند تاسرنوشت او مطلع شوند و در صورت لزوم برای آزادی او وثیقه یا کفیل آماده کنند. ولی آنها با رفتارهای خشن و زننده و حرفهای رکیک ما را به زندان اوین منتقل کردند ما هم چون اجازه نداشتیم به خانواده اطلاع دهیم مجبور شدیم در زندان بمانیم و بعد از 2 روز ما را با تعدادی دیگر با یک ماشین زندان که اتوبوس بود و صندلی هم نداشت و تمام شیشه های آن را با میله های آهنی بسته بودند به طوری که بیرون را نمیتوانستی ببینی و به همه ما پابند و دستبند زده بودند سربازان با اسلحه بالای سرمان ایستاده بودند که انسان فکر میکرد که حتماً این افراد یا قاتل هستند و یا جانی که اینگونه شرم آور وتوهين آمیز به زندان قزلحصار فرستادند و در طول راه بارها با توهین و رفتارهای زننده ما را مورد آزار و اذیت قرار میدادند، در زندان هم تا ما بخواهیم به خانوادهایمان اطلاع دهیم که برایمان وثیقه بگذارند چند روز در آنجا بودیم که واقعاً خیلی بد بود و در روحیه ما تاثیر بسیار بد ومنفی گذاشت که هنوز هم که سالهاست از آن میگذرد بسیار خاطره بدی در ذهنم بجای گذاشت و بعد از چند وقت از دادگاه احضاریه فرستادند و در دادگاه برای هر یک از ما حکم شلاق و جریمه نقدی بریدند که در همان روز اجرای احکام این حکم را جرا کرد و به هر یک از ما 30 ضربه شلاق زدند فقط به جرم اینکه این 3 جوان در داخل ماشین خود یک قوطی مشروب داشت و تمام آن جوانانی که در آن روز با ما به زندان قزلحصار فرستادند اکثریت به جرم های مشابه مثل همین مشروب و یا با دختری او را دستگیر کرده بودند. واقعا این رفتار زننده پلیس با ما باعث شد که خیلی از دوستانم که در خارج از ایران زندگی می کنند و از آن فضا دور هستندبا دیدن ماشین پلیس دوچار ترس و استرس شوند .حکومت ضد بشری ایران با استفاده از نیروهای پلیس بد اخلاق و بد رفتار و سیستم قضایی فاسد و نا عادل روزانه هزاران شهروندرا به جرائم مختلف شکنجه و زندانی و یا اعدام میکنند، که اینگونه رفتارها مقایر با حقوق شهروندی و اعلامیه جهانی حقوق بشر با تاکید بر احترام به کرامت انسان و بزرگداشت شان و منزلت ذاتی انسان نگاشته شده و مبنای کنوانسیون های سازمان است . ماده 5 اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان می دارد که احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات با رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلافانسانیت و شئون بشری باشد .ایران کنوانسیون ضد شکنجه و رفتار یا مجازات خشن غیر انسانی یا تحقیر کننده را امضا نکرده است ولی دیگر کنوانسیون های سازمان ملل متحد رفتار تحقیر آمیز و شکنجه را منع میکند.به عنوان مثال ماده 7 کنوانسیون بین المللي حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد تصریح میکند که هیچ کس نباید در معرضشکنجه یا رفتار تحقیر آمیز و یا مجازات غیر انسانی و وحشیانه قرار گیرد فردی که مرتکب جرمی میگردد به خاطر هر جرمی که مرتکب شده در دادگاه مورد قضاوت قرار می گیرد و بر اساس رای دادگاه مجازات میشود ولی احترام به کرامت انسانی او باید حفظ شود مجازاتها ی تحقیر کننده و توهین آمیز نه تنها از طرف سازمان ملل بلکه از سوی سازمان های مدافع حقوق بشر همچون عفو بین الملل نیز بشدت محکوم شده زیرا بشر مترقی و دنیای مدرن خواهان حذف همه اشکال مجازات ظالمانه غیر انسانی و توهین آمیز است.

رضا امیری

زانیار و لقمان مرادی؛ تعلیق پرونده و عدم محاکمه در دادگاه کیفری

   رادیو پارس  _      بیش از یک سال و نیم از تعلیق و عدم برگزاری دادگاه کیفری زانیار و لقمان مرادی می گذرد و هنوز هم هیچ اقدامی برای برگزاری این دادگاه و تعیین تکلیف این دو زندانی انجام نشده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بیش از یک سال و نیم از تعلیق و عدم برگزاری دادگاه کیفری زانیار و لقمان مرادی، دو زندانی محکوم به اعدام زندان رجایی شهر که هفتمین سال بازداشت خود را در زندان سپری می کنند می گذرد و هنوز هیچ اقدامی برای برگزاری این دادگاه و تعیین تکلیف پرونده این دو زندانی از سوی مقامات قضایی انجام نشده است.

دادگاه کیفری برای این دو زندانی محکوم به اعدام که بنا بر حکم محاربه به اعدام محکوم شده اند، مربوط به قتل هایی است که حین اتهامی که منجر به طرح و محکومیت به اتهام محاربه شده انجام گرفته است. زانیار و لقمان مرادی متهم به قتل هستند و همان قتل و مسائل مربوط به آن مستند اتهام محاربه آنان قرار گرفته است. پیشتر وکلای ایشان گفته بودند که برای اثبات اتهام محاربه می بایست ابتدا دادگاه کیفری مربوط به قتل ها برگزار می شد و در صورت صدور حکم مبنی بر مجرمیت این دو متهم، سپس مسئله برای بررسی مسئله محاربه به دادگاه انقلاب ارجاع می شد.

حسن پایدار وکیل این دو زندانی محکوم به اعدام پیشتر و در مصاحبه با روز آن لاین گفته بود که “اگر در این دادگاه صالح، (دادگاه کیفری) قتل اثبات نشود، به استناد رایی که دادگاه کیفری استان صادر می کند می توان نسبت به حکم دادگاه انقلاب درخواست اعاده دادرسی کرد.”

همچنین خانواده این زندانی محکوم به اعدام پیشتر به خبرگزاری هرانا گفته بود که به دلیل فشارها و برخوردهای مامورین و بازجویان وزارت اطلاعات در دوران بازداشت و در زندان با بیماری متفاوتی دست به گریبان هستند. همچنین این دو زندانی در طول مدت بازداشت از مرخصی محروم بوده اند. زانیار مرادی در تمام طول این سالها امکان حتی یک ملاقات با خانواده خود را نداشته و لقمان مرادی نیز تنها دو تا سه بار توانسته خانواده خود را به صورت کابینی ملاقات کند.

پدر زانیار مرادی همچنین پیشتر و در ارتباط با وضعیت پرونده فرزند و پسر برادر خود به خبرنگار هرانا گفته بود: “مسئله پرونده آنها توسط اداره اطلاعات بصورت پیچیده ای گره خورده و متاسفانه در پرده ابهام باقی مانده است. نه اجازه می دهند که دادگاه کیفری ایشان را محاکمه کند و نه به درخواست آنها برای روشن شدن وضعیتشان ترتیب اثری داده می شود.”

وی  همچنین با ذکر این مطلب که “هیچ کس جوابگوی پرونده زانیار و لقمان نیست” به شرح وضعیت جسمانی زانیار مرادی پرداخت و گفته بود: “زانیار تا به حال به دلیل برخوردهای بازجویان و مامورین وزارت اطلاعات در اوائل بازداشت ایشان پنج بار عمل جراحی شده که این عمل ها در ستون فقرات، پشت، بیضه ها و زانوی او بوده است.”

گزارش ها حاکی از آن است که آخرین عمل زانیار مرادی در ارتباط با مشکل ستون فقرات وی بوده است.

پدر زانیار مرادی در ادامه همان مصاحبه و با ذکر این نکته که “به دلیل خروج خانواده از ایران زانیار امکان ملاقات با اعضای خانواده خود را در تمام طول این سال ها نداشته و همچنین اجازه ملاقات با پدربزرگ و مادربزرگ او را که پیگیر وضعیت او هستند نمی دهند”، درارتباط با وضعیت جسمانی برادرزاده خود، لقمان مرادی و اعزام وی به دادگاه به خبرنگار هرانا گفته بود که لقمان مرادی “به دلیل خودداری از پوشیدن لباس زندان به شدت مورد ضرب و شتم با باتوم، پوتین و وسائل دیگر قرار گرفت که منجر به آسیب دیدگی شدید دو مهره از ستون فقرات او شد که آنهم توسط همبندی های پزشک خود لقمان تا حد امکان در زندان درمان شد.”

زانیار و لقمان مرادی در حالی به اتهام قتل فرزند امام جمعه مریوان به اعدام محکوم شده اند که این اتهام بارها از سوی این دو زندانی رد شده است. پرونده وی که به همراه پسرعمویش لقمان مرادی به اعدام محکوم شده است، به دلیل وجود نقایصی در پرونده در انتظار رسیدگی مجدد است، انتظاری که طولانی شده است.

این دو زندان کرد زندان رجائی شهر روز چهارشنبه اول دی ماه ۱۳۸۹، به حکم قاضی صلواتی در دادگاه شعبه ۱۵ انقلاب تهران، با اتهام عضویت در “کومله” و دست داشتن در قتل پسر امام جمعه مریوان در شامگاه ۱۴ تیر ۱۳۸۸ به اعدام محکوم شده اند. این درحالی است که این دو زندانی بارها اعلام کرده اند زیر فشارها و تهدیدها مجبور و به پذیرفتن قتل شده اند.

«پشت پای زودهنگام ناتو به اردوغان»

مواضع صریح اخیر اعضای ناتو علیه سیاست های ترکیه نشان دهنده عدم همراهی بخش اعظمی از این مجموعه با دولت آنکاراست. همین مساله ادعای اردوغان مبنی بر حمایت تمام عیار ناتو از کشورش را خدشه دار ساخته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، اگرچه «ینس استولتنبرگ» دبیر کل ناتو و باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده آمریکا بر حمایت خود از ترکیه مطابق اساسنامه ناتو تاکید کرده اند، اما مواضع صریح دیگر اعضای ناتو در قبال ماجراجویی اخیر آنکارا و سقوط جنگنده سوخوی روسی نشان می دهد ناتو حتا در حوزه مناظره لفظی با مسکو نیز حمایت مورد انتظار اردوغان را از دولت ترکیه صورت نمی دهد.
منابع آگاه اعلام کرده اند در نشست اخیر سران ناتو که پس از سقوط جنگنده روسی توسط ارتش ترکیه برگزار شد، مقامات فرانسوی به شدت نسبت به اقدام ترکیه اعتراض کرده و آن را برای مجموعه خود هزینه بر دانسته اند. علاوه بر این، نماینده یونان نیز نسبت به سیاست های ترکیه اعتراض کرده است. یونان اعلام کرده است که ترکیه مدام حریم هوایی این کشور را نقض کرده و هم اکنون به نقض حریم هوایی خود توسط روسیه اعتراض می کند.
این اعتراض ها در حالی شدت گرفته است که در روزهای اخیر «زیگمار گابریل» معاون صدر اعظم آلمان نیز اقدام ترکیه در مورد هدف قرار دادن جنگنده روسی را نادرست دانست و رفتارهای ترکیه را یک تهدید خواند. مواضع صریح مقامات آلمانی، فرانسوی و یونانی به همراه برخی دیگر از اعضای ناتو علیه اقدام ترکیه نشان می دهد ناتو قصد پرداخت هزینه استراتژیک ناشی از خطاهای آنکارا را در برهه فعلی و حتی در آینده ندارد.
در این میان حتی برخی تحلیلگران و کارشناسان نظامی در غرب تاکید دارند هم اکنون زمان طرح گزینه ای به نام «اخراج ترکیه از ناتو» فرا رسیده است. اخیرا «پل والیلی» کارشناس نظامی و ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا در مصاحبه با شبکه راشاتودی تاکید کرده است که سیاست های ترکیه در منطقه از هماهنگی لازم با سیاست های ناتو برخوردار نیست و در چنین شرایطی می توان گزینه ای به نام اخراج این کشور از ناتو را در دستور کار قرار داد.
ترکیه از سال ۱۹۵۲ به ناتو پیوسته است. پس از سقوط جنگنده سوخوی روسی، رجب طیب اردوغان نه تنها بابت اقدام ترکیه عذرخواهی نکرده، که خواستار عذرخواهی مقامات روسی هم شده است. رفتاری که منجر به تقویت نارضایتی و خشم مقامات کاخ کرملین از آنکارا گردیده است.

بهاییت در ایران

نقض سیستماتیک حقوق بهاییان در ایران از صدر حکومت ایران نشئت میگیرد، در ایران حاضر بهایی ها از اکثر حقوق شهروندی محروم هستند یکی از مهمترین آنها حق تحصیل میباشد بهایی ها حدود 30 سال است که نمی توانند به دانشگاه با وجود نخبگان زیادی که در این اقلیت هست بروند ، از امنیت شغلی برخوردار نیستند نمی توانند شغل مناسبی داشته باشند به دلیل بهایی بودن در کارهای دولتی اجازه وارد شدن ندارند . حتی بیزنس های شخصی هم غریب به اتفاق تعطیل میشود. به عنوان مثال در شهر سمنان اکثر مغازه های بهایی تعطیل شده اند و صاحبان آنها در زندان هستند فقط به جرم بهایی بودن حق مالکیت هم ندارند و اموالشان هم مصادره میشود کاملاً بدون دلیل . کودکان بهایی خیلی وقتها جلویی بچه های دیگر تحقیر میشوند بخاطر دینشان، و اما مشکلات بهاییان تا جایی هست که مردگان بهاییان هم در آسایش نیستند چون از طرف دولت با بولدوزر قبرستانهای بهایی ها را ویران میکنند. در واقع این مشکلات در قانون اساسی ایران نهادینه شده است و بهاییت در ایران به رسمیت شناخته نمیشود. در حالی که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد میبایست خارج از رنگ نژاد دین مذهب جنسیت از تمام حقوق شهروندی برخوردار  و مساوی باشند. ولی متاسفانه کار بدانجا رسیده است که بهاییت در ایران جرم محسوب می شود و خانواده های بهایی هیچگونه حقی در ایران  ندارند و عده ای نا آگاه که قطع به یقین از طرف حکومت ایران حمایت می شوند دست به آزار و اذیت بهاییان می زنند خود نظام هم به صورت سیستماتیک آنهارا مورد آزار و اذیت قرار میدهد و حقوق  شهروندی آنها را نادیده می گیرد وهمه روزه شاهد دستگیری بهاییان فقط به جرم بهایی بودن هستیم. و چه خانواده های را که از هم میپاشد بهاییان که میکوشند تا با کمترین امکانات مناسک و مراسم های مذهبی خود را به فرزندان خود آموزش بدهند ولی با مخالفت حکومت روبرو هستند. به طور مثال بنیاد یاران که اعضای آن از هفت نفر تشکیل میشد همگی دستگیر و به حکم های سنگین زندان محکوم شدند که حتی این افراد از حقوق اولیه زندان هم مثل ملاقات حضوری یا غیر حضوری ویا تلفن و مرخصی محروم هستند به طور مثال خانم فریبا کمال آبادی که یکی از اعضای گروه یاران که به علت بهایی بودن بیست سال حکم گرفته اجازه شرکت در مراسم عروسی دخترش را نیافت مادری که هفت سال است در زندان به سر می برد و  یک بار هم مرخصی نیامده، خانم کمال آبادی حتی تقاضا کرده بود

نقض سیستماتیک حقوق بهاییان در ایران از صدر حکومت ایران نشئت میگیرد، در ایران حاضر بهایی ها از اکثر حقوق شهروندی محروم هستند یکی از مهمترین آنها حق تحصیل میباشد بهایی ها حدود 30 سال است که نمی توانند به دانشگاه با وجود نخبگان زیادی که در این اقلیت هست بروند ، از امنیت شغلی برخوردار نیستند نمی توانند شغل مناسبی داشته باشند به دلیل بهایی بودن در کارهای دولتی اجازه وارد شدن ندارند . حتی بیزنس های شخصی هم غریب به اتفاق تعطیل میشود. به عنوان مثال در شهر سمنان اکثر مغازه های بهایی تعطیل شده اند و صاحبان آنها در زندان هستند فقط به جرم بهایی بودن حق مالکیت هم ندارند و اموالشان هم مصادره میشود کاملاً بدون دلیل . کودکان بهایی خیلی وقتها جلویی بچه های دیگر تحقیر میشوند بخاطر دینشان، و اما مشکلات بهاییان تا جایی هست که مردگان بهاییان هم در آسایش نیستند چون از طرف دولت با بولدوزر قبرستانهای بهایی ها را ویران میکنند. در واقع این مشکلات در قانون اساسی ایران نهادینه شده است و بهاییت در ایران به رسمیت شناخته نمیشود. در حالی که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد میبایست خارج از رنگ نژاد دین مذهب جنسیت از تمام حقوق شهروندی برخوردار  و مساوی باشند. ولی متاسفانه کار بدانجا رسیده است که بهاییت در ایران جرم محسوب می شود و خانواده های بهایی هیچگونه حقی در ایران  ندارند و عده ای نا آگاه که قطع به یقین از طرف حکومت ایران حمایت می شوند دست به آزار و اذیت بهاییان می زنند خود نظام هم به صورت سیستماتیک آنهارا مورد آزار و اذیت قرار میدهد و حقوق  شهروندی آنها را نادیده می گیرد وهمه روزه شاهد دستگیری بهاییان فقط به جرم بهایی بودن هستیم. و چه خانواده های را که از هم میپاشد بهاییان که میکوشند تا با کمترین امکانات مناسک و مراسم های مذهبی خود را به فرزندان خود آموزش بدهند ولی با مخالفت حکومت روبرو هستند. به طور مثال بنیاد یاران که اعضای آن از هفت نفر تشکیل میشد همگی دستگیر و به حکم های سنگین زندان محکوم شدند که حتی این افراد از حقوق اولیه زندان هم مثل ملاقات حضوری یا غیر حضوری ویا تلفن و مرخصی محروم هستند به طور مثال خانم فریبا کمال آبادی که یکی از اعضای گروه یاران که به علت بهایی بودن بیست سال حکم گرفته اجازه شرکت در مراسم عروسی دخترش را نیافت مادری که هفت سال است در زندان به سر می برد و  یک بار هم مرخصی نیامده، خانم کمال آبادی حتی تقاضا کرده بود
که با دستبند در مراسم عروسی فرزندش ترانه حاضر شود که با تقاضای او موافقت نشد. و این مادر با نوشتن نامه ای به فرزندش اکتفا کرده، من سعی کردم که گوشه ای از رنج های این مادر را در نامه ای که نوشته بود بنویسم. در این لحظه که قلم به دست گرفته ام و برایت می نویسم دریای سرور در من موج میزند و امواج شعف بر ساحل قلب می کوبد.برخی چنین گمان کنند که درد و رنج همواره با حزن و اندوه ملازم است اما اینگونه نیست. چه که می توان در اوج درد و رنج در فضای بی کران سرور بال گشود و در آسمانهای رفیع شادمانی پرواز نمود. این درد چیست و این سرور کدام است؟
این درد، درد فراق است، درد هجر مادری است که سالیانی چند از کودکش دور گشته، بی مدد زبان برایش ترنمات عاشقانه سروده، با هیکل خیال تنگ در آغوشش فشرده و گرمایش بخشیده، بی چشم سر برآمدن و بالا کشیدنش را نگریسته و اکنون با چشم روح، او را آراسته و برازنده در لباس سفید عروسی نظاره می کند.
این درد، درد فراق است، درد هجر کودکی است که از مادر جدا گشته و بی آنکه سهمش را از حق مادری بستاند، رشد کرده و بالیده. در لحظات تلخ و شیرین کودکی، در اوقاتی که سخت نیازمند گرمای مادر بوده اورا در کنارش نداشته و اکنون نیز در زیباترین و با شکوه ترین لحظات حیاتش، در مراسم ازدواجش جای مادر را خالی می یابد.
این درد رایحه ای دلپذیر دارد زیرا آکنده از عطر خوش سرور است: این سرور، سرور مادری است که کودکش را جوانی برازنده می یابد، او را مصمم و استوار میبیند، کردارش را متین، انتخابش را فرید و آمالش را منیع مشاهده می کند و انتخابش را می ستاید.
این سرور، سرور کودکی است که معنای هجر مادر را در می یابد و با گام نهادن در مسیر خدمت این معنا را غنا می بخشد و اکنون دست در دست فرید مسیر خدمت را با قوت و سرعتی افزون تر از قبل می پیماید.
ترانه و فرید عزیزم
می دانم که مرا به خاطر تمامی قصورهایم خواهید بخشید. می دانم که عذر مرا از عدم حضورم در این شادترین اوقات حیاتتان خواهید پذیرفت. می دانید که با تار و پود جانم و با تمامی سلولهای وجودم در کنارتان هستم و دعایم در فضای مراسمتان آکنده است. می دانید که تمامی تلاشم را برای حضورم به کار گرفته ام: می دانید که برای شرکت در مراسم ازدواجتان درخواست مرخصی نموده ام و امروز پس از گذشت حدود 7 سال از در بند شدنم حتی در شرایطی چنین خاص با درخواستم موافقت نکرده اند. می دانید که پس از رد درخواست مرخصیم تقاضای اعزام چند ساعته ولو تحت الحفظ و با دستان بسته و با حضور مامور نموده ام. حتی هم بندی های مهربانم نیز طی ارسال مکتوبی به مسوولین، این درخواست را از جانب خود مطرح ساختند.
اگرچه موافقت اولیه با این درخواست، موجب امیدواری و شادی شما شد و سعی نمودید برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دهید، اما پس از چند روز با آن نیز مخالفت گردید.
پس از اعلام این مخالفت به من، زمانی که از دفتر کارشان خارج شدم، خود به دنبالم فرستادند و قول انجام سومین درخواستم یعنی اجرای عقد در زندان اوین را دادند. قرار شد اتاقی در ساختمان اجرای احکام در اختیارمان گزارده و عقد با حضور حداکثر ده نفر برگزار گردد و من این قرار نهایی را تلفنی به اطلاعتان برسانم. اگر چه شما از مخالفت با اعزامم محزون شدید ولی با اعتماد به قول مسوولین به این آخرین امکان دل بستید و بار دیگر برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دادید، اما سرانجام اعلام نمودند که با شق سوم نیز مخالفند و چنین شد که من امکان حضور در عزیز ترین لحظه ی حیاتمان را نیافتم.
می بینید با چه روشی با زندانی رفتار می شود؟ و چه شکنجه ی نامحسوسی به کار بسته می شود؟ گویی با سنگی و چوبی بی جان روبرویند که هر نوع به آن ضربه زنند با آن بازی کنند و پرتابش نمایند چیزی حس نکند.(اما سخت در اشتباهند زیرا در آن هنگام نه ما، که خودشان همچون آن سنگ و چوبند و از تمامی احساسات انسانیشان عاری چه که قادر به درک احساسات عمیق مادری و فرزندی نیستند.)
ترسشان از کیست و بیمشان از چه؟ از مادری است که فقط و فقط به جرم اعتفاد به دیانت بهایی باید بیست سال از ایام حیاتش را در زندان بگذراند و پس از گذشت حدود هفت سال حتی برای چند ساعت از شرکت در مراسم ازدواج فرزندش محروم باشد؟ جرم من زیباترین جرم عالم است. جرمی است که نه تنها من بلکه تمامی نسل های آینده ی من نیز به آن افتخار می کنند. جرمی است که در طی تاریخ، تمامی اولیا و انبیا به جهت داشتن آن متاعب عظیمه و مصائب شدیده دیده اند. جرم من پرستش خداوند یکتا و اذعان به حقانیت تمامی ادیان الهی است. جرم من کوشش به جهت تحقق آرمان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است. جرم من پروراندن آرزوی خدمت به عالم بشری در سر و عشق آدمی در دل است.جرم من تلاش در احیای کشور مقدسمان ایران و اعتلا و سرافرازی آن است.
بگذارید باز هم برایتان از سرور بگویم که با تابش و درخشش بی نظیرش تجلیات درد و رنج را بی رمق، بل محو می سازد.
ترانه ی گلم، اگر با جدایی من، به ظاهر از موهبت داشتن مادر محروم شد از موهبت بزرگ تر مادری مهربان تر بهره مند گردیدی و فریبای دیگری آغوش پر مهرش را بر تو گشود. همان طور که در طول حیاتت آغوش گرم مادران دیگری را نیز تجربه کرده ای: عالیه زرین کار، فیروزه اولادی، فریبا اشراقی و بسیاری از عزیزان دیگر و اینچا من با قلمی عاجز و بیانی نا توان، عشق و ایثارشان را ارج می نهم.
جلوه ی دیگر سرور و شادکامی نصیب من است: من نیز اگرچه از همراهی و زندگی در کنار دو دخترم محروم شده ام، اما به داشتن دختران عزیزی مفتخر گشته ام که علاوه بر من، ایران و ایرانیان به داشتن ایشان افتخار خواهند نمود.
کسانی که با کمالات و قابلیاتی بی نظیر بهای گزاف گذر عمر، استعداد و جوانی خود در زندان را در ازای کسب عزت و سربلندی ایران عزیز می پردازند. این است تحقق آرمان ما:جهان یک خانواده گردد و روابط آدمیان همانند روابط مادران و دختران ؛ پدران و پسران و خواهران و برادران، عاشقانه شود.

رضا امیری

قاضی مقیسه صادر کرد؛ شش سال و نیم حبس و جزای نقدی برای مجید آذرپی

رادیو پارس    _  ـ مجید آذرپی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۸ زندان اوین به شش سال و نیم حبس تعزیری به همراه جریمه نقدی محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کلمه، قاضی مقیسه، مجید آذرپی فعال سیاسی اصلاح طلب را به شش سال و شش ماه حبس و سه میلیون تومان جزای نقدی محکوم کرده است.

آذرپی که در ستادهای انتخاباتی “میرحسین موسوی” و “حسن روحانی” فعالیت داشته است، خردادماه ۹۴ توسط نیروهای سپاه بازداشت شده و مدت دو ماه در بند دوالف زندان اوین نگهداری شد.

او از سوی بازجویان سپاه و دادستانی به اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام متهم شده بود.

این عضو حزب اعتماد ملی، چندی قبل در اعتراض به برخوردهای غیرقانونی در روند رسیدگی به پرونده اش و نیز تمدید قرار بازداشت موقتش برای مدت ۲۲ روز دست به اعتصاب غذا زده بود.

آذرپی در جریان وقایع سال ۸۸ هم بازداشت شده بود.