‫#‏بهروزالخانی‬ ‫#‏زندانی‬ سیاسی محکوم به اعدام به قرنطینه زندان ارومیه برای اجرای حکم برده شد


بهروز آلخانی فرزند فارس، متولد سال ۱۳۶۴، شهروند کُرد ساکن سلماس،به همراه ۱۵ تن دیگر در ۷ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط نیروهای امنیتی در شهر سلماس بازداشت شد، وی پس از چند ماه با اتهام جدید مشارکت در قتل دادستان خوی روبرو شد و در شعبه ۱ دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست قاضی چابک به اتهام همکاری موثر با پژاک و قتل دادستان شهر خوی به اعدام محکوم شد.
پرونده بهروز آلخانی سپس با اعتراض وی به دیوان عالی رژیم ارجاع شد و دیوان حکم صادره از سوی شعبه ۱ دادگاه انقلاب ارومیه را نقض کرده و پرونده را به شعبه ۱۰ دادگاه تجدید نظر استان ارجاع داد و حکم اعدام وی مجددا در این دادگاه به تایید رسید، با اعتراض مجدد وی پرونده دوباره به دیوان عالی رژیم ارسال شد و دیوان هنوز حکم نهایی را صادر نکرده است. این زندانی هم‌چنین در پرونده‌‌ای جداگانه به اتهام نگهداری اسلحه‌ به ۱۰ سال زندان محکوم شد، نزدیکان وی گفته اند که این سلاح هنگام دستگیری توسط ماموران اطلاعاتی ضبط نشده است.

Awat Kords Foto.

آسو رستمی فعال مدنی زندانی در بند ٨ زندان اوین شب گذشته دچار سکته مغزی شد.

reza amiri
رادیو پارس  _به گزارش سحام٬، این فعال مدنی ۲۸ ساله، مهرماه سال گذشته پس از برگزاری تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل در حمایت از کوبانی به همراه چند فعال مدنی دیگر بازداشت شد.

طی دوران انفرادی و بازجویی و حبس در بند هشت زندان اوین وی تاکنون چند بار به علت بیماری‌های داخلی در بیمارستان بستری شده است.

شب گذشته پس إز آن‌که آسو رستمی از سوزش سر و صورت و چشم‌ها دچار ناراحتی شد، هم‌بندیان وی سعی کردند تا او را به سرعت به بهداری منتقل کنند.

طی آمدن سرباز و باز کردن پلمپ دو، نیم ساعت زمان برده و این فعال مدنی مدت زیادی را در همان‌جا و در وضعیت وخیم جسمی، به سر برده بود.

پس إز انتقال به درمانگاه اوین و به رغم تشخیص پزشک کشیک مبنی بر سکته مغزی، به دلیل عدم صدور مجوز، از اعزام وی به بیمارستان خودداری می شود و صرفا درمان موقتی در مورد او اجرا می شود.

دلیل عدم اعزام وی به بیمارستان گم شدن پرونده پزشکی او در بهداری اوین اعلام شده است.

آسو رستمی دچار مشکلات متعدد جسمی است و طی آخرین اعزام،  وی به علت عفونت ریه وی تحت درمان قرار گرفته است.

آقای رستمی به دلیل فعالیت‌های مدنی مسالمت آمیز، به اتهام تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و توهین به رهبری به ۷ سال زندان محکوم شد. دادگاه وی به همراه سه فعال مدنی دیگر، در کمتر از از پانزده دقیقه، توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد و مجموعا به ۳۸ سال زندان محکوم شدند.

فعالیت‌های مجازی و انتشار مطالب انتقادی درباره وضعیت حقوق بشر و اعدام در ایران، همدلی و همراهی با خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده‌های زندانیان محکوم به اعدام، شرکت در تجمعی در دفاع از کوبانی، همدلی با خانواده‌های قربانیان حوادث سال ۸۸ و ارتباط با فعالین حقوق بشر، مستند اتهاماتی بود که به این فعال مدنی وارد بود.

Asu-Aso-Rostami

چهارمین احضار سید محمد ابراهیمی به دادگاه انقلاب تهران

«سید محمد ابراهیمی» فعال مدنی و زندانی سیاسی سابق، جهت بررسی پرونده و تفهیم اتهام به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران احضار شد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، این عضو نهاد «مادران پارک لاله» به دلیل پرونده “ارتباط با احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل از داخل زندان” برای بار چهارم، در تاریخ ۱۴ شهریورماه ۱۳۹۴، از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران احضار شده است.

گفته شده این فعال مدنی هم‌اکنون در مرخصی درمانی خارج از زندان است. او در ۱۵ شهریورماه ۱۳۹۳، پس از تحمل چهار سال زندان برای اولین بار به مرخصی اعزام شده و از آن زمان تاکنون همچنان در حال طی پروسه‌ی درمان پزشکی است.

یک منبع مطلع که نخواست نامش فاش شود درباره احضار «سید محمد ابراهیمی» به کمپین گفته: “او قرار است به اتهام ارسال گزارش از زندان به احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل محاکمه شود. گفته شده وی به دلیل  ناعادلانه خواندن حکم ۵ سال زندان در سال ۱۳۸۸ از سوی قاضی محمد مقیسه، این دادگاه و روند کارش را  مشروع ندانسته و  از حضور در آن ممانعت کرده و وکیل وی به نمایندگی از او در دادگاه حضور می‌یابد.”

پیش تر این فعال مدنی طی احضاریه‌ای که به خانواده وی ابلاغ شده بود، جهت رسیدگی به پرونده و محاکمه در ۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی «محمد مقیسه» حاضر و این دادگاه به علت بررسی کامل پرونده توسط وکیل «سید محمد ابراهیمی» (خانم بیگلو) از سوی قاضی «محمد مقیسه» به تعویق افتاد.

«سید محمد ابراهیمی» در پی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، در ٢٢ آذرماه ۱۳۸۹، بازداشت و به تحمل ۵ سال زندان محکوم شده بود.

Seyed-Mohammad-Ebrahimi1-kampain.infoیک منبع مطلع از وضعیت این زندانی سیاسی سابق به کمپین گفته: “پنج دندان سید محمد ابراهیمی بر اثر ضربه شدید قنداق اسلحه در زمان بازداشت و ضرب و شتم هنگام بازجویی‌ها شکسته است. همچنین در اثر حبس طولانی در سلول‌های انفرادی وی به مشکلات ریوی شامل تنگی نفس، خون‌ریزی کلیه و آسم دچار شده است.”

این منبع همچنین افزود: “تمام این مشکلات پیش آمده برای سید محمد ابراهیمی ناشی از شکنجه‌ها در زمان بازجویی‌ها و حبس طولانی مدت در سلول انفرادی بوده است.”

«سید محمد ابراهیمی» در سن ۲۱ سالگی عضو تیم ملی بسکتبال امید ایران بوده است. او سابقه حضور ۲۰ ساله در ورزش بسکتبال در باشگاه‌های مختلف از «فجر اراک» تا «ظفر تهران» را در پرونده کاری و ورزشی خود دارد. وی همچنین به مدت ۵ سال به عنوان مربی در تیم‌های بسکتبال نوجوانان فعالیت کرده است.

Seyed-Mohammad-Ebrahimi2-kampain.info

صفحه نخست اخبار زندان ابلاغ حکم یک ماه حبس تعزیری به نظام صادقی فعال کارگری ابلاغ حکم یک ماه حبس تعزیری به نظام صادقی فعال کارگری

«نظام صادقی» فعال کارگری به اتهام عضویت در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری» به یک ماه حبس تعزیری محکوم شد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، «نظام صادقی» از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری از سوی شعبه ۱ دادگاه انقلاب سنندج به ریاست «قاضی سعیدی» به اتهام عضویت در این کمیته به ۱ ماه حبس تعزیری محکوم شد.
پیش تر این فعال کارگری پس از بازداشتش در روز چهارشنبه ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴، سی و نه روز بازداشت را متحمل شده که حکم صادره به عنوان حکم مجازات یک ماه زندان او محاسبه شده است.
یک منبع آگاه از وضعیت این فعال کارگری در گفتگویی با «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی »گفت” «نظام صادقی» در دادگاه از کمیته هماهنگی و روند فعالیت های آن و همچنین عضویت خود را در این کمیته دفاع کرده است”
دادگاه این فعال کارگری جهت رسیدگی و تفهیم اتهام در روز یکشنبه ۷ تیر ماه ۱۳۹۴ در دادگاه انقلاب سنندج برگزار شد وحکم صادره پس از گذشت چند روز به وی ابلاغ شد.
پیش تر «نظام صادقی» در روز چهارشنبه ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۴۰ دقیقه بعدازظهر هنگامی که به همراه همسر خود از ترمینال شهر سنندج عازم شهر محل سکونت خود اشنویه بود از سوی چندین مامور لباس شخصی بازداشت و به اداره اطلاعات شهر سنندج منتقل و در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ پس از بازجویی به زندان مرکزی شهر سنندج انتقال داده شد.
نامبرده با قرار وثیقه ۵۰ میلونی در ظهر روز پنج شنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ از این زندان آزاد شد.
همچنین «نظام صادقی» در سال ۱۳۸۶ به مدت یک سال در زندان مرکزی سنندج بازداشت بود.
وی در سال ۱۳۹۱ به همراه ۶۰ فعال کارگری به علت حضوردر مجمع عمومی اعضای «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری» در شهر کرج بازداشت شد وبه مدت چهار روز در زندان قزلحصار کرج بازداشت بازداشت بود.
این مجمع عمومی ششمین مجمع عمومی این کمیته و برای بررسی وظایف جاری، شرایط تشکل‌های صنفی، انتخابات اعضا و هیات مدیره بوده است.
در این بازداشت که با حمله ناگهانی شمار زیادی از افراد لباس شخصی و نیروی انتظامی همراه بود، نیروهای امنیتی اقدام به تیراندازی و ضرب و شتم شدید حاضران در جلسه کرده بودند.

شعرزيبايى از ‫#‏استاد‬ ‫#‏بادكوبه‬ ‫#‏اى‬

reza amiri

درود خدمت تمام هموطنان عزيزم

شعرزيبايى از ‫#‏استاد‬ ‫#‏بادكوبه‬ ‫#‏اى‬

شبي دل بود و دلدار خردمند / دل از ديدار دلبر شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ايران / دو چشمم شد ز شور عشق گريان

چو دلبر شور اشک شوق را ديد / به شيريني ز من مستانه پرسيد

بگو جانا که مفهوم وطن چيست / که بي مهرش دلي گر هست دل نيست

به زير پرچم ايران نشستيم / و در را جز به روي عشق بستيم

به يمن عشق در ناب سفتيم / و در وصف وطن اينگونه گفتيم

وطن يعني درختي ريشه در خاک / اصيل و سالم و پر بهره و پاک

وطن خاکي سراسر افتخار است /که از جمشيد و از کي يادگار است

وطن يعني سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن

وطن يعني نژاد آريايي / نجابت مهرورزي باصفايي

وطن يعني سرود رقص آتش / به استقبال نوروز فره وش

وطن خاک اشو زرتشت جاويد / که دل را مي برد تا اوج خورشيد

وطن يعني اوستا خواندن دل / به آيين اهورا ماندن دل

وطن شوش و چغازنبيل و کارون / ارس زاينده رود و موج جيهون

وطن تير و کمان آرش ماست / سياوش هاي غرق آتش ماست

وطن فردوسي و شهنامه اوست / که ايران زنده از هنگامه ي اوست

وطن آواي رخش و بانگ شبديز / خروش رستم و گلبانگ پرويز

وطن شيرين خسرو پرور ماست / صداي تيشه افسونگر ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکيسا / سرود باربدها خسرو آسا

وطن نقش و نگار تخت جمشيد / شکوه روزگار تخت جمشيد

وطن را لاله هاي سرنگون است / ز ياد آريو برزن غرق خون است

وطن منشور آزادي کوروش / شکوه جوشش خون سياوش

وطن خرم ز دين بابک پاک / که رنگين شد ز خونش چهره خاک

وطن يعقوب ليث آرد پديدار / ويا نادر شه پيروز افشار

به يک روزش طلوع مازيار است / دگر روزش ابومسلم بکار است

وطن يعني دو دست پينه بسته / به پاي دار قالي ها نشسته

وطن يعني هنر يعني ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هي هي چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن يعني تفنگ بختياري /غرور ملي و دشمن شکاري

وطن يعني بلوچ با صلابت / دلي عاشق نگاهي با مهابت

وطن يعني خروش شروه خواني / زخاک پاک ميهن ديده باني

وطن يعني بلنداي دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند

وطن يعني سهند سر فرازي / چنان ستار خانش پاک بازي

وطن يعني سخن يعني خراسان / سراي جاودان عشق و عرفان

وطن گلواژه هاي شعر خيام / پيام پر فروغ پير بسطام

وطن يعني کمال و الملک و عطار / يکي نقاش و آن يک محو ديدار

در اين ميهن دو سيمرغ است در سير/ يکي شهنامه ديگر منطق الطير

يکي من را ز دشمن مي رهاند / يکي دل را به دلبر مي رساند

خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ايران

وطن خون دل عين القضات است / نيايش نامه پير هرات است

وطن يعني شفا قانون اشارت / خرد بنشسته در قلب عبارت

نظامي خوش سرود آن پير کامل / زمين باشد تن و ايران ما دل

وطن آواي جان شاعر ماست / صداي تار بابا طاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حيله بستند

ولي ماييم و شعر سبز دلدار / دو بيت طاهر و هيهات بسيار

وطن يعني تو گنجينه راز / تفعل از لسان الغيب شيراز

وطن آواي جان مي پرستان / سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوي را / زلال عشق پاک معنوي را

تو داني مولوي از عشق لبريز / نشد جز با نگاه شمس تبريز

مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشي که در نقش جهان است

وطن يعني سرود مهرباني / وطن يعني شکوه همزباني

وطن يعني درفش کاوياني / سپيد و سرخ و سبزي جاوداني

به پشت شير خورشيدي درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ايران

زعطر خاک وطن گر شوي مست / کوير لوت ايران هم عزيز است

وطن دارالفنون ميرزا تقي خان / شهيد سرفراز فين کاشان

وطن يعني بهارستان / حضوري بي ريا چون صبح صادق

زخاک پاک ما پروين بخيزد / بهار آن يار مهر آيين بخيزد

که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوريده را زير و زبر کرد

وطن يعني صداي شعر نيما / طنين جان فضاي موج دريا

ز درياي وطن خيزد همي در / چو آژير و چو دريادار بايندر

وطن يعني خزر صياد جنگل / خليج فارس رقص نور مشعل

وطن يعني تجلي گاه ملت / حضور زنده ي آگاه ملت

وطن يعني ديار عشق و اميد / ديار ماندگار نسل خورشيد

کنون اي هم وطن اي جان جانان / بيا با ما بگو پاينده ايران

آرش صادقی، گلرخ ایرایی، نوید کامران و بهنام موسیوند به ۲۴ سال حبس محکوم شدند

«آرش صادقی»، «گلرخ ایرایی»، «نوید کامران» و «بهنام موسیوند» چهار فعال مدنی، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی «صلواتی» در مجموع به تحمل ۲۴ سال حبس محکوم شدند.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، احکام صادره برای این چهار فعال مدنی به ترتیب «آرش صادقی» به ۱۵ سال، «گلرخ ایرایی» به ۶ سال، «نوید کامران» به ۱۸ ماه و «بهنام موسیوند» به ۱۸ ماه تحمل حبس محکوم شدند.

گفته شده احکام این چهار فعال مدنی دیروز شنبه ۱ شهریورماه ۱۳۹۴، به آنها ابلاغ شده است.

FAALAN MADANI1-KAMPAIN.INFO«آرش صادقی» دانشجوی اخراجی دانشگاه «علامه طباطبایی» که در ۱۵شهریورماه ۱۳۹۳، از سوی «قرارگاه ثارالله اطلاعات سپاه» بازداشت شده بود، در دادگاه بدوی در شعبه ۱۵ «دادگاه انقلاب تهران» توسط قاضی «صلواتی» به تحمل ۱۵ سال حبس و همسر وی «گلرخ ایرایی» نیز که به دلیل جراحی و وخامت حال جسمی، ناتوان از حضور در دادگاه، جهت دفاع آخر بود؛ به صورت غیابی مورد محاکمه قرار گرفته و به تحمل ۶ سال حبس محکوم شده است.

پیش‌تر «آرش صادقی» به مدت ۷ ماه در انفرادی دو الف سپاه در بازداشت موقت بوده است. حکم او در حالی ابلاغ شده که در همه مراحل محاکمه، مجاز به داشتن وکیل نبوده و قاضی «صلواتی» به «پیمان عطار» و «امیر رئیسیان» وکلای او اجازه مطالعه پرونده را نداده است.

همزمان از دیگر اعضای این پرونده «نوید کامران» و «بهنام موسیوند» نیز هر کدام به تحمل ۱۸ماه حبس محکوم شدند.

اتهامات و مجازات تعیین شده در حکم صادره این چهار فعال مدنی در پی می‌آید.

آرش صادقی

اجتماع و تبانی علیه نظام ۷ سال و نیم حبس

توهین به بنیان گذار جمهوری اسلامی، ۳ سال حبس

تشکیل گروه، ۳ سال حبس

تبلیغ علیه نظام، ۱۸ ماه حبس

گلرخ ایرایی

توهین به مقدسات، ۵ سال حبس

تبلیغ علیه نظام، ۱ سال حبس

بهنام موسیوند و نوید کامران

تبلیغ علیه نظام، هر کدام ۱۸ ماه حبس

“شرایط برای زنان زندانی در قرچک ورامین طاقت‌فرسا است”

بالا آمدن فاضلاب در هواخوری زندانیان و انتشار بوی تعفن حاصله از عدم تخلیه زباله‌ها و وجود حشرات موذی در زندان زنان «قرچک ورامین» (شهر ری)، شرایط را برای زندانیان سخت و طاقت‌فرسا کرده است.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، یک منبع مطلع از وضعیت این زندانیان در گفتگو با کمپین با اعلام این خبر گفته: “از حدود دو هفته گذشته تاکنون، فاضلاب سالن‌های ۵، ۶ و ۷ زندان قرچک ورامین در قسمت هواخوری که تلفن‌های عمومی و فروشگاه زندان در آن قرار دارد، بالا آمده و بوی تعفن فاضلاب‌ها و پیدایش حشرات موذی باعث شده که امکان هواخوری از زندانیان زن زندانی سلب شود.”
گفته شده با وجود این وضعیت، “زنان زندانی به دفعات به زندانبانان و مسوولین مراجعه کرده و خواستار رفع این مشکل شده و تاکنون با عدم پاسخ‌گویی و رفتارهای توهین‌آمیز مسوولین روبرو بوده‌اند.”
این منبع مطلع همچنین افزود: “زندانبانان قرچک، هر ماه یکبار اقدام به تخلیه زباله‌ها از زندان می‌کنند. محل نگهداری زباله‌ها نیز در نزدیکی فروشگاه زندان قرار دارد.”
براساس این گزارش گرمای شدید فصل تابستان باعث پدید آمدن بوی تعفن حاصله از زباله ها و پیدایش حشرات موذی در این بخش از زندان شده و شرایط را برای زندانیان سخت و طاقت‌فرسا کرده است.
زندانیان بیمار محبوس در قرچک ورامین که دچار ناراحتی تنفسی هستند، با شرایط حادتری مواجه هستند و کماکان در وضعیت وخیمی به سر می‌برند.

ثبت ساعتی ۱۹ طلاق در ایران

reza amiri

محمد اسلامی در همایش “ازدواج و سلامت در جوانان” در زاهدان گفته است: «متاسفانه ۸۰ درصد مطلقه‎های کشور زیر ۳۰ سال هستند.»

او پنج سال اول زندگی را حساس‌ترین دوران زندگی مشترک دانسته و گفته که «۵۰ درصد طلاق‌ها در این دوره اتفاق می‌افتد و نیاز به مراقبت خانواده‌ها و کسب مهارت‌های لازم احساس می‌شود.»
مشخص نیست که منظور این مقام مسئول وزارت بهداشت از “مراقبت خانواده‌ها” چیست اما یک کاربر اینترنت در واکنش به این خبر در سایت الف نوشته است: «۵۰ درصد طلاق‌ها به علت مسائل مالی است و علل بقیه طلاق‌ها مستقل نبودن زوجین از خانواده‌شان و دخالت‌های بی‌مورد اشخاص ثالث و بدبینی‌ها و خیانت‌هاست.»

بر اساس آمار‌های رسمی در ایران از هر هفت ازدواج، یکی به طلاق می‌انجامد. عباس پوریانی، رییس دادگاه‌های عمومی و انقلاب تهران پیشتر گفته بود که طلاق توافقی با ۲۷‌هزار و ۳۲۰ مورد، در صدر فهرست بیشترین پرونده‌های مربوط به دعاوی خانوادگی در سال ۱۳۹۳ بوده است.

انوشیروان محسنی بندپی، رییس سازمان بهزیستی نیز ۲۳ تیر ۱۳۹۴ خبر داد که ۳۵ درصد ازدواج‌ها در تهران به طلاق منجر می‌شود. بر اساس آمار، متقاضیان طلاق، ۴۸ درصد مردان، ۲۳ درصد زنان و ۲۹ درصد توافقی است.

این ارقام نشان‌دهنده رشد طلاق توافقی در ایران هستند. آماری که می‌تواند به معنای رشد سطح فرهنگی و نشانه‌ای از شکست فرهنگ مرد سالار در جامعه ایران باشد.

طلاق توافقی اصول حاکم بر فقه شیعه را -که قوانین یک طرفه و جانبدارانه‌ای به نفع جنس مذکر دارد- با چالش روبه‌رو کرده است.

در این میان علی خامنه‌ای، رهبر ایران که مدتی است از وضعیت تولید مثل در جامعه ابراز نگرانی می‌کند، به افزایش طلاق توافقی واکنش نشان داده است. او هفتم تیر ماه در دیدار با مقام‌های قوه قضاییه ایران، با اشاره به «برخی مشکلات دادگاه‌های خانواده از جمله طلاق توافقی» از قضات خواسته است که «این‌گونه مسائل را تقلیل دهند.»

به دنبال اشاره رهبر ایران، مجلس و قوه قضاییه وارد عمل شدند تا با دشوار کردن مراحل طلاق توافقی در دادگاه‌‌های خانواده به نگرانی‌های ولی فقیه درباره کاهش جمعیت و از دست رفتن چهارچوب سنتی و مذهبی خانواده توجه نشان دهند اما آن‌چه در عمل در جامعه ایران رخ می‌دهد، عکس این است.

با طلاق مخالفم، ولی…

یک پیرمرد حدود ۷۰ ساله که نگاهی کم و بیش سنتی دارد، از رشد طلاق در ایران نگران است اما درباره طلاق توافقی نظر منفی ندارد. او می‌گوید: «طلاق یک چیزی است که همه مخالفند باهاش. طلاق خوب نیست. بچه‌‌ها سرگردان می‌شوند بین پدر و مادر، با تربیت درست بزرگ نمی‌شوند، کمبود پیدا می‌کنند، بزرگ‌تر‌ها غصه می‌خورند. کسی از طلاق چیز خوبی ندیده برای همین بزرگ‌تر‌ها صحبت می‌کنند با جوان‌ها و معطل می‌کنند تا بلکه آن وسط از خر شیطان پیاده شوند و برگردند سر زندگی.»

صحبت‌های این شهروند یک “اما” هم دارد: «اما اگر بنا به طلاق باشد و هیچ راهی نباشد برای صلح و سازش، بهتر است بدون دعوا و مرافعه باشد. چه بدی دارد؟ حتما که نباید آبروریزی باشد و همه مردم خبر شوند. بدون دعوا و بی‌احترامی صد در صد بهتر است.»

وقتی دلیلی برای ادامه زندگی مشترک وجود ندارد

یک خانم ۳۱ ساله که با طلاق توافقی از همسر سابق خود جدا شده، با دفاع از طلاق می‌گوید: «من نمی‌فهمم واقعا چرا همه دنبال دلیل طلاق هستند و هیچ‌کس فکر نمی‌کند که برای زندگی کردن بیشتر به دلیل نیاز است. دوستان من، خانواده‌ام و همه، از من می‌پرسیدند دلیلت برای طلاق چیست؟ می‌خواستند کمک کنند و نگران من بودند. فکر می‌کردند اگر پشیمان بشوم برای من بهتر است. مرا می‌ترساندند که اگر طلاق بگیری این‌طوری می‌شود و این‌جوری می‌شود، ولی یک نفر هم برایش مهم نبود که من دلیلی برای ادامه زندگی مشترک دارم یا نه.»

او در ادامه می‌گوید: «یک سال به این مساله فکر می‌کردم. اولش این‌جوری نبود که بفهمم مشکل این است که دلیلی برای ادامه زندگی مشترک ندارم. نارضایتی، افسردگی، از این چیزها. راستش را بخواهید اولش اصلا نمی‌دانستم چرا ناراحتم و فقط می‌دانستم چیزها، آن‌طوری که باید باشند نیستند. فهمیده بودم این زندگی آن زندگی‌ای نبوده که فکر می‌کردم. شاید باورتان نشود من پیش روانکاو رفتم. جلسات مشاوره گرفتم ولی دکترهای مسخره می‌خواستند به من کمک کنند تا یک دلیل دروغکی برای ادامه زندگی مشترک درست کنم. من فکر می‌کنم وقتی دلیلی برای زندگی مشترک نیست نباید ادامه‌اش داد. یک کار اشتباه را نباید ادامه داد. چرا آخر؟»
این خانم جوان در آخر حرف‌هایش می‌گوید: «من به همکارهایم و دختر خاله‌هایم و کسانی که در ارتباط هستم و نگران زندگی‌شان هستند می‌گویم به دنبال دلیل برای زندگی باشید نه طلاق. گاهی وقت‌های مشکلی به وجود می‌آید که ممکن است حل بشود یا حل نشود. مثل اعتیاد که یا می‌پذیرند یا طلاق می‌گیرند. ولی باور کنید وقتی دلیلی برای ادامه زندگی مشترک نیست، آن زندگی کابوس است. اگر تمام نشود مثل این است که یک نفر را کم‌کم اعدام کنند.»

یک خانم ۲۷ ساله که او هم توافقی از همسرش جدا شده، ضمن برشمردن برخی مشکلات طلاق برای زنان از تلف شدن زندگی زنان در ازدواج‌های ناموفق می‌گوید: «خیلی سخت است. فکر می‌کنم کسی که راضی می‌شود به طلاق یا به ته خط رسیده یا خیلی شجاعت دارد چون هزار تا مساله هست. مسائل مالی، از اجاره خانه تا مخارج ماهانه. تعارف نداریم که! زندگی خرج دارد. اگر پای بچه وسط باشد که دیگر مساله خیلی سخت‌تر می‌شود. خوشبختانه ما بچه نداشتیم ولی اگر بچه می‌داشتیم من مطمئن هستم که نمی‌توانستم طلاق بگیرم.

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2014-04-24 10:55:31Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

او می‌گوید: «ببینید! صحبت یک عمر است. شما وقتی متاهل هستید از صبح تا شب که می‌خواهید بخوابید بیشتر وقت‌تان یک جورهایی مربوط به خانه و همسر است. غذا درست کردن، شست‌و‌شو، نظافت، خرید و همه کارهایی که در خانه هست. خیلی معذرت می‌خواهم ولی یک زن وقتی که ازدواج می‌کند اختیار ساعت خواب خودش را ندارد تقریبا. هزار تا کوفت دیگر هم هست از این‌که این را بپوش، این را نپوش، این‌جا برو، آن‌جا نرو. این کار را بکن، آن کار نکن. یک زن باید مردش را دوست داشته باشد که احساس کند این کارها برای خودش هم هست. منظورم این است که با این‌که می‌بیند عمرش را دارد می‌گذارد، لذت هم ببرد. حالا شما حساب بکنید یک زن بفهمد این مرد، کسی نبوده که دنبالش بوده یا فکر می‌کرده. زن باید چه کار بکند؟ برای اینکه ازدواج کرده همین‌طوری زندگی‌اش را تلف کند و پیر بشود؟ ما پیش‌خدمتیم مگر؟»

این زن در ادامه می‌گوید: «به شوهرم گفتم به جای این‌که مثل سگ و گربه با هم بجنگیم و آبروی هم را ببریم بیا مثل آدم جدا بشویم. حساب و کتاب‌مان را خودمان انجام دادیم و رفتیم توافقی جدا شدیم.»

خانمی هم که در سن ۲۶ سالگی از همسر خود جدا شده، معتقد است که طلاق، پایان ارتباط بین دو فرد نیست. او می‌گوید: «ما دوست‌های خوبی برای هم بودیم ولی زن و شوهر خوبی برای هم نبودیم. این را همان ماه‌های اول ازدواج فهمیدیم. خود من چون دوستش داشتم از خیلی مسائل گذشتم با اینکه باب میل من نبود ولی داشتم اذیت می‌شدم و هرچه جلوتر می‌رفت، اذیتی که می‌شدم بیشتر بود. همدیگر را نمی‌فهمیدیم. سه سال با هم زندگی کردیم ولی دعواها بیشتر شد، دست روی هم بلند کردیم. نمی‌دانم شاید درک این مساله برای خیلی‌ها سخت باشد اما اگر کسی از من بپرسد بهترین دوران زندگی‌ام چه زمانی بوده، می‌گویم آن دورانی که با همسر سابقم دوست پسر و دوست دختر بودیم. و اگر کسی از من بپرسد بدترین دوران زندگی‌ام چه زمانی بوده، می‌گویم زمانی که با همسر سابقم زندگی مشترک داشتیم.»

او در ادامه می‌گوید: «در تمام مدتی که به جدایی فکر می‌کردم فقط دو نفر از دوستانم از تصمیم من حمایت کردند و بقیه به نوعی توی دل مرا خالی می‌کردند که این کار را انجام ندهم. چند نفر از دوستان و همکاران من به من پیشنهاد دادند که طلاق نگیرم ولی در کنار همسرم رابطه‌های دیگری داشته باشم و به نوعی گفتند که خودشان هم این کار را می‌کنند ولی به نظر من دلیلی برای خیانت وجود ندارد وقتی آدم به خودش اعتماد داشته باشد. یک روز جرات کردم و حسابی با هم حرف زدیم. یک بار همه دوران آشنایی خودمان را مرور کردیم. آخرش گفت قبول نمی‌کنم که طلاقت بدهم ولی روی حرفهایت فکر می‌کنم. یک ماه بعد گفت من هم فکر می‌کنم نمی‌شود تا آخر عمرمان این وضع ادامه داشته باشد. رفتیم و توافقی تمامش کردیم.»

علیه دخالت‌گری حاکمان

یک خانم کارمند از رویکرد حاکمان ایران به امور خصوصی مردم انتقاد می‌کند و می‌گوید: «این‌ها دیگر خیلی پر رو شده‌اند. یعنی چی که به زور باید زندگی کنید و بچه بزایید؟ زوری که نیست. وقتی دو نفر با هم خوشبخت نیستند چرا باید مجبور باشند با هم زندگی کنند و بدبخت بشوند. تازه یعنی چی که اگر آدم بخواهد یک کاری بکند که بچه‌دار نشود جرم باشد؟ این‌ها خجالت نمی‌کشند توی مجلس از این قانون‌ها می‌گذارند؟ »

این خانم یک توصیه نیز به رهبر جمهوری اسلامی دارد: «مردم که مثل شما کارشان راحت نیست که بتوانند بچه‌دار شوند. می‌نشینید سخنرانی می‌کنید و یک دنیا پول دارید. مردم عادی برای این‌که پول در بیاورند مجبور هستند نصف زندگی‌شان را کار کنند. پول‌هایی که بر می‌دارید برای خودتان را تقسیم کنید بین مردم تا زندگی‌ها راحت‌تر بشود و مردم اگر دوست داشتند بچه بیاورند.»

او در ادامه می‌گوید: «مردم که تقریبا بیش‌ترشان از آخوندها متنفر هستند و به حرف‌شان گوش نمی‌دهند ولی از این‌ها بعید نیست قانون تصویب بکنند برای بسیجی‌ها و بگویند شما بچه بیاورید ما به شما پول می‌دهیم. من خیلی خوشحالم که بچه نداشتیم وگرنه مجبور بودم زندگی‌ای را که دوست نداشتم ادامه بدهم. می‌خواهند زن‌ها بچه‌دار شوند تا دیگر نتوانند طلاق بگیرند.»

علیه نفس ازدواج

یک مرد ۲۹ ساله به جای صحبت کردن درباره طلاق ترجیح می‌دهد درباره ازدواج صحبت کند: «طلاق که صحبت ندارد. وقتی زن و شوهر نمی‌توانند زندگی بکنند از هم طلاق می‌گیرند. به نظرم باید درباره ازدواج صحبت بشود که از بیخ کار اشتباهی است. این را هم بگویم این‌که می‌گویند فرهنگ غربی است و تاثیر ماهواره است، حرف مفت است. خود من که این‌جا دارم با شما حرف می‌زنم دلیلش را صادقانه می‌گویم. من حوصله نداشتم آقا. زنم خیلی خوشگل بود، همه کارهایش عادی بود. آدمی نبود که بگوید طلا برایم بخر یا اذیت کند ولی حوصله نداشتم بروم خانه فامیل‌های‌شان. حوصله فامیل‌های خودم را هم ندارم. بعضی‌ها به من می‌گویند تو مریض هستی ولی من هر کسی را می‌بینم از این رفت و آمدها شاکی‌ست. فرق من و آن‌ها این است که من عمل کردم ولی آن‌ها به دروغ می‌روند و ادا در می‌آورند که دارد بهشان خوش می‌گذرد. شاید یکی بگوید من مریض هستم ولی برایم مهم نیست. به نظر من وقتی آدم فوق آخرش ۷۰ سال عمر می‌کند که ۳۰ یا ۴۰ سالش عمر مفید است، باید حسابی به خودش اهمیت بدهد. وقت کارهای مسخره مثل رابطه‌های خانوادگی را ندارد. این همه کوه است که آدم نرفته است، این همه شهر است که آن‌ها را ندیده است، آدم هر چقدر هم پولدار باشد و عمر بکند وقت ندارد بیش‌تر کارها را انجام بدهد. یک آدم معمولی مثل من با درآمد معمولی اگر بخواهد پولش را بدهد پوشک بچه یا مرغ بخرد برای فک و فامیل، آخرش یک بازنده است. یک بازنده که هیچ کاری نکرده است.»

یک مرد ۳۷ ساله هم می‌گوید: «مدام به من می‌گفتند که پیر می‌شوی و تنها می‌شوی. چند سال بعد از طلاق به فکر این بودند هر طوری شده است من دوباره ازدواج بکنم. فکر می‌کنید دلایل‌شان چه بود؟ سکس، آشپزی، چه می‌دانم، تنهایی. از این حرف‌ها می‌زنند ولی کدام آدم عاقلی برای اینکه تشنه نباشد می‌رود دریاچه می‌خرد؟ یک بطری آب معدنی از مغازه می‌خری. برای اینکه سوار اتوبوس بشوی باید بلیت بخری نه این‌که خود اتوبوس را بخری. این‌ها مثال است، منظورم این نیست که باید این چیزها را خرید. آدم برای این‌که تنها نباشد باید یک نفر باشد که او را بفهمد. اینکه فقط یک نفر نزدیک آدم باشد دلیل نمی‌شود تنهایی از بین برود. من زندگی بدی داشتم چون همسر سابقم مرا نمی‌فهمید. وقتی طلاق گرفتم با خانمی آشنا شدم که فکرش با من فرق دارد ولی می‌فهمد من چه می‌گویم. چند سال است با هم دوست هستیم، نیازهای روحی و عاطفی هم را برطرف می‌کنیم. مسافرت‌های خوبی با هم می‌رویم. کارهای همدیگر را کمک می‌کنیم و خیلی احساس می‌کنیم که خوشبخت هستیم. دلیلی ندارد برویم در یک خانه ۶۰ متری که بعد از چند ماه گند بزنیم به رابطه‌ای که داریم.»

«عشق یعنی پذیرفتن حق برابر زنان»

یک خانم آرایشگر می‌گوید به دلیل شغلی که دارد از ماجرای زندگی افراد زیادی باخبر است و بر مبنای همین مساله معتقد است زن خوب در جامعه ما یعنی آن زنی که کارهایی را انجام ندهد که مردها انجام می‌دهند: «زن باید وفادار باشد در صورتی که همه می‌دانند مرد ایرانی چطور مردی است. زن وقتی مردی را دوست دارد اگر ازدواج کند همین دوست داشتن را تبدیل می‌کنند به قلاده و می‌اندازند گردنش. منتها در جامعه ما زن‌ها مجبور هستند. همه زن‌ها نمی‌توانند از پس مخارج زندگی بربیایند برای همین ازدواج می‌کنند تا آینده‌شان تامین بشود. من رفتم آرایشگری یاد گرفتم و حالا مستقل هستم. نیازی به کمک هیچ مردی ندارم.»

یک مهندس ۲۸ ساله که به درخواست همسرش با طلاق توافقی از یکدیگر جدا شده‌اند هم معتقد است که طلاق حق زن است و نمی‌توان این حق را از زنان گرفت: «دو سال گذشته است اما من هنوز نتوانسته‌ام همسرم را فراموش کنم. در این مدت نتوانستم با دختر دیگری دوست بشوم یا ازدواج کنم چون واقعا عاشق همسر سابقم بودم …. آدم کسی را که دوست دارد نمی‌تواند به زور نگه دارد. این عقیده من است. با این‌که همسرم حق طلاق نداشت و می‌توانستم طلاقش ندهم ولی به نظرم آدم باید در زندگی شعور خودش را نشان بدهد. یک سال تلاش کردم نظر او را عوض کنم ولی دیدم دارد صدمه می‌بیند از نظر روحی. ترجیح دادم جدا بشوم. فکر می‌کنم عشق یعنی همین.»

مشاوره، بهانه‌ای تازه برای پول گرفتن از مردم

یک خانم ۳۴ ساله و مجرد می‌گوید: «کشورهایی که مسئولانش در دانشگاه‌های معتبر تحصیل کرده باشند با فکر خوب شان و برنامه‌هایی که پیاده می‌کنند باعث پیشرفت کشور می‌شوند ولی در کشور ما چون با عمامه به ریاست می‌رسند و با دانشگاه مشکل دارند، نتیجه همین است که می‌بینید. به فرض شش جلسه مشاوره نوشتید. مردم که می‌دانند فقط برای گرفتن پول بیش‌تر است؛ حالا به اسم مشاوره، وگرنه معلوم است این مشاورها همه پارتی داشته‌اند که در قوه قضاییه استخدام شده‌اند. کاری نمی‌توانند انجام بدهند. اگر آقای خامنه‌ای راست می‌گوید و خیلی دلش می‌سوزد، دستور بدهد ده جلسه مشاوره بگذارند ولی مجانی باشد. چرا که نه؟ ولی این‌طوری نیست و مردم می‌دانند این‌ها همه بهانه است که از مردم پول بیش‌تری بگیرند. خاک بر سر این آخوندها که چاه‌های نفت به آن بزرگی را غارت می‌کنند ولی باز این‌قدر گرسنه هستند که می‌خواهند موقع بدبختی مردم به اسم مشاوره از مردم پول بگیرند. واقعا برای خودم به عنوان یک ایرانی متاسف هستم که چنین آدم‌های عقب افتاده‌ای اختیار ایران را در دست دارند.»

روایت مرگ یک تبعه افغانستان در ایران

     رادیو پارس – یک شهروند افغانستانی بر اثر کمبود اکسیژن و سکته قلبی در اردوگاه سفید سنگ فریمان درگذشت.

به گزاری خبرگزاری هرانا، ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سید غلام حیدر حسینی، ۵۵ ساله و تبعه افغانستان در اردوگاه سفید سنگ فریمان در استان خراسان رضوی بر اثر سکته قلبی ناشی از کمبود اکسیژن در محیط در بسته اردوگاه و دیر رسیدن نیروی کمکی برای انتقال ایشان به بیمارستان، درگذشت.

سید احمد حسینی فرزند آن مرحوم در مصاحبه با خبرنگار هرانا ضمن تائید این خبر، جزئیات جدیدی از روند منتهی به فوت پدرش را بازگو کرد.

فرزند این تبعه افغانستانی فوت شده در ابتدا و در پاسخ به این سوال که چه شد که شما و پدرتان به اردوگاه سفید سنگ فریمان منتقل شدید به خبرنگار هرانا گفت: “چهارشنبه هفته گذشته ما را به حسن آباد شاندیز منتقل کردند. در آنجا بودیم که پدرمان نیز به آنجا منتقل شد. ایشان در حال رفتن به سرکار بودند که به این محل منتقل شدند. مدارک ما را چک کردند. کارت کارگری ما درست بود اما کارت آمایش کارت پارسال بود و کارت امسال را هنوز نگرفته بودیم. ولی پولهای مربوطش را واریز کرده بودیم. فقط وقتی به آنجا رفتیم سیستم قطع بود. بعد آنجا بودیم که به ما گفتند باید به اردوگاه سفید سنگ فریمان بروید.”

احمد حسینی در ادامه و در ارتباط با وضعیت اردوگاه سفید سنگ و روند منتهی به فوت پدر و “ضرب و شتم شدید برادرش” گفت: “بعد ما را در آنجا به سالنی بردند و که هر شب ۲۵۰۰ نفر در آن حضور داشتند. این افراد چه با مدارک و چه بدون مدارک بودند. ما از روز چهارشنبه تا روز جمعه در آنجا بودیم. روز جمعه بعد از ظهر ساعت دو و نیم حال پدرمان خراب شد و گفتند که ما را از اینجا بیرون ببرید. ما دم در رفتیم. ولی مسئولان در را خیلی دیر باز کردند. تا جایی که با سنگ به شیشه زدیم تا بشکند و ایشان خبردار بشوند و به پائین بیایند و در را باز کنند. چون حال پدر ما خیلی خراب بود. وقتی ما میخواستیم پدرمان را خارج کنیم اینها برادرمان را که در می زد کشیدند تو خیلی زدند. من و برادرم را به داخل فرستادند و پدرم را بردند.”

فرزند مرحوم حسینی ادامه داد: “روز یکشنبه صبح پیش رئیس اردوگاه رفتیم و به ما گفتند که این اتفاق افتاده و پدرمان فوت شده است.”

این تبعه افغانستانی در ادامه و در ارتباط با روند تحویل گرفتن پیکر پدرشان به خبرنگار هرانا گفت: “پیش رئیس اردوگاه به ما گفتند که شما باید رضایت بدهید تا ما شما را رها بکنیم. اگر شکایت بکنید ما را شما را نگه می داریم. ما چون دو مریض در خانه داشتیم، هم مادرم هم مادر بزرگم مریض هستند و ما دو برادر در اینجا بودیم، گفتیم که اگر پیکر پدرمان را به در خانه ببرند آنها هم از بین می روند. نتیجتا به اجبار هر چه آنها خواستند امضا کردیم و آمدیم. بعد ما جسد پدرمان را از بیمارستان تحویل گرفتیم.”

احمد حسینی ضمن تائید دلیل فوت پدر مبنی بر ایست قلبی به دلیل کمبود اکسیژن، در ارتباط با مشکلات دیگر پیش آمده برای ایشان پس از فوت پدر به خبرنگار هرانا می گوید که “مدارک در لباسهای ایشان بوده ولی بعد از تحویل جسد هیچ لباسی را به ما تحویل ندادند. از اردوگاه هم پرسیدیم میگویند که ما نمی دانیم لباسهایش کجاست. لخت که نمی شود ایشان را به بیمارستان برده باشند؟ ما مانده ایم که چگونه مدارکمان را بگیریم.”

فرزند مرحوم حسینی در پاسخ این سوال که چه مدارکی در لباسها و کیف پدر بوده ادامه میدهد: “کارت آمایش برادرم در کیف پدرم بوده و الان مدارکمان دوباره ناقص شده و نمی توانیم مدارکمان را به روز کنیم. هیچ جوابی نمی دهند. می پرسیم ما این مدارک را میخواهیم به روز کنیم چه کنیم؟ هیچ جواب درستی به ما نمی دهند.”

احمد حسینی همچنین و در پایان ضمن اعلام این نکته که “بیمارستان و اردوگاه سفید سنگ” هر دو گفته اند که برای پیگیری مسئله تماس نگیرید و پاسخگو نیستند گفت که از کنسولگری افغانستان در ایران و همچنین کمیساریای عالی پناهندگان اعلام شده است که مسئله را پیگیری خواهند کرد.

لازم به ذکر می باشد، نحوه برخورد نیروهاى مسئول و در ارتباط با پناهندگان و مهاجرین قانونی و غیرقانونی افغانستانی در ایران همواره مورد انتقاد سازمان هاى مدافع حقوق بشر بوده است.

تبعه افغانستان

حمایت کنش‌گران کارزار لگام از «کمپین مادران زندانی»

 رادیو پارس      _کنش‌گران کارزار لگام (لغو گام به گام مجازات اعدام) طی بیانیه‌ای که نسخه‌ای از آن برای «سحام» ارسال شده، از «کمپین حمایت از مادران زندانی» پشتیبانی کردند.
به گزارش «سحام»، پیش‌تر چندین گروه و شخصیت سیاسی و مدنی از این کمپین حمایت کردند که «شیرین عبادی» رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، آخرین فرد از حمایت‌کنندگان بود. این کمپین به پیشنهاد «نرگس محمدی» سخن‌گوی کانون مدافعان حقوق بشر و پس از دست‌نوشته‌ای از این زندانی سیاسی در توصیف وضعیت نامناسب مادران زندانی، تشکیل شده است.

متن بیانیه کنش‌گران کارزار لگام به شرح زیر است:

ما بدین وسیله حمایت‌مان را از کوشش بشردوستانه‌ی کمپین «حمایت از مادران زندانی» که در مقابل کاخ صلح در شهر لاهه گرد آمده‌اند، اعلام می‌داریم و از آنان سپاسگزاریم.

ما، ضمن درخواست آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی، به ویژه مادران زندانی، بر آزادی فوری نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و عضو کارزار لگام (لغو اعدام) تأکید می‌کنیم و آن را ضرورتی مبرم می دانیم.

نرگس محمدی بیمار و مادر دو فرزند هشت ساله است و بیماری جدی و حاد او بر دستگاه‌های قضایی و امنیتی نیز روشن است. نرگس را همراه با همه‌ی زندانیان سیاسی آزاد کنید.

کنش‌گران کارزار لغو گام به گام اعدام – لگام