به انتخابات نزدیک می شویم و آنچه که بیش از هر چیز مهم است افزایش “آگاهی عمومی” ست

نوشته :خانم گلرخ ابراهیمی ایرایی

به انتخابات نزدیک می شویم و آنچه که بیش از هر چیز مهم است افزایش “آگاهی عمومی” ست.
به بطن جامعه که می رویم مخصوصا در شهرستانها و روستاها عموم مردم فعالین سیاسی تحول خواه را با عنوان اصلاح طلبان می شناسند.
در فضای تک قطبی فعلی که احزاب و گروه ها و اندیشه ها به عناوین مختلف از فعالیت منع شده اند و هر گونه راه حضور و فعالیتی بر کلیه ی احزاب بسته شده چنین تصوری شاید بی جهت نباشد.
جغرافیای گسترده ی ایران با اقوام گوناگون و ادیان و مذاهب و اندیشه های مختلف پتانسیل حضور احزابی با باورها و گرایشات گوناگون در اداره ی کشور را دارد.
اما سالهاست که هر گونه راه فعالیت بر تشکل ها بسته شده و تنها دو جریان که از یک جنس اما با یار گیری هایی متفاوت از هم بوده اند در عرصه ی رقابت حاضر می شوند و به جهت انحصاری بودن رسانه ها و عدم کفایت آگاهی مخاطبین، بازی های رقابتی بین این دو جریان (که بی شباهت به رقابت دربی دو تیم بزرگ تهرانی نیست که در دوره ای بنا بر مصلحتی این بر دیگری پیشی می گرفت و در برهه ای آن بر دیگری پیروز میشد) همچنان ادامه دارد.
و این بازی تکرار سالهاست که ما خستگان از جامعه ای سیاست زده را به ریسمان جبر خود به پیش می کشد و گاهی نیز به تمجید از کرنش های مکرر مان شبی را پوئن می گیریم و تا سحرگاه در میادین شهر به پایکوبی یعنی همان فعل حرام می پردازیم و چون سحر شود دوباره هاج و واج مانیم بر آرزوها و خواسته ها و وعده هایی که میرود تا بپوسد و لاشه اش را چهار سال دگر دور بی اندازیم و مجدد برویم سراغ وعده هایی که اینبار شاید متفاوت است!
آن چیزی که امروز نیاز داریم پیش از “وعده هایی پوشالین” و پیش از “سازندگی” و “گفتمان” و “تدبیر” همانا “آگاهی” ست.
و این مهم جز با مطالعه تاریخ معاصر و شناخت افرادی که انتخاب می کنیم و دانستن پیشینه شان ممکن نمی باشد.
اینکه بدانیم از کجا آمده اند و در برهه های حساس و تاریخی در چه پست و مقامی بوده اند و چه می کردند، لازمه ی حضور مان است.
بسیاری از کسانی که با عنوان اپوزسیون به ما شناسانده شده اند در حساس ترین برهه های تاریخی در کلیدی ترین پست ها بوده اند و بیشترین تاثیرگذاری را در شکل گرفتن تاریخی که از آن گریزی شان نیست داشته اند و حالا بدون تبری جویی از دوران تاثیرگذاری شان در ورق خوردن تلخ ترین صفحات تاریخ سرزمین مان، سعی در چرخشی استراتژیک دارند و اگر حافظه ی تاریخی مان همراهی نکند مبتلا به تکرار تاریخ خواهیم شد.
مرور وعده های کاندیدای شرکت کننده در انتخابات بعضا ما را به جایی می رساند که شاهدیم وعده هایشان در تاریخ منجمد شده است و دلیل ش این است که خواه نا خواه یا وعده ها دروغین و عوام فریبانه بوده است و یا وعده دهندگان ناتوان از عملی کردن وعده هایشان بوده اند، که اگر هر کدام درست است چیزی از بی کفایتی فرد مذکور و تیم همراه کم نمی کند.
افزایش آگاهی عمومی چیزی نیست که یک شبه اتفاق بی افتد و خاص شب انتخابات نیست و به آنانی که تشنه ی دانستن نیستند هم به هیچ طریقی نمی توان آگاهی بیشتری از آنچه که دارند داد. اما ایجاد فضایی که در آن جامعه به سمتی برود که به جای پذیرفتن هر آنچه به خوردش داده میشود، “چراجویی” کند، خواه نا خواه به سمت شرایط بهتر سوق مان میدهد.
مرور شرایط رو به رشد فرهنگی در افغانستان که در میان انفجار و ارتجاع راه خود را باز می کند نوید رسیدن فردای بهتر را برای خاورمیانه ای میدهد که بسیاری نومید از وقوع آنند.
آنچه که امروز افغانستان طالبان زده می گذراند یک گام جلوتر از ما ست.
تنها یک نمونه ی مرور شرایط زنان افغان کفایت میکند تا جایگاه افغانستان را به عنوان کشوری رو به رشد بپذیریم.
زنان افغان با پوششی اختیاری در رسانه های ملی این کشور ایفای نقش می کنند و در خیابان ها تردد و در مجلس یا پست های دولتی به فعالیت مشغولند. زنان افغان در ورزشگاه ها حضور دارند. زنان افغان زیر آسمان کشور خودشان می خوانند و همه ی اینها بی ربط به حضور خبرنگاران آزاد در افعانستان نمی باشد. مسئولین این کشور انحصارطلبی در امر رسانه را به عنوان یک اهرم فشار بکار نمی برند و افغانستان برخلاف اکثر کشورهای خاورمیانه دارای آمار بالای خبرنگاران و روزنامه نگاران زندانی نیست.
خواسته های ما در انتخابات می تواند متفاوت باشد و می توانیم خواهان حضور کاندیدایی با گرایشات متنوع باشیم.
تغییر غیر از آنکه یک شبه اتفاق نمی افتد تا نخواهیم و برایش تلاش مکرر نکنیم نیز ایجاد نمی شود.
با مسخ شدن در وعده های پوشالین و بازی های دو روی سکه، که گاه این به سر منزل مقصود می رسد و گاه آن و مایی که همیشه معلق میان وعده های داده شده و آرزوهای سرکوب شده مان هستیم، راه به جایی نخواهیم برد و این بازی تکرار را نیز سر انجامی نخواهد بود غیر از سرگیجه هایی که نهایتا متهوع مان می کند از فضایی که در آن روز بروز بیشتر فرو می رویم و چون دست و پا زدن در این منجلاب متلاطم را وا نمی نهیم بیش از پیش به قعر نزدیک می شویم.