شعرزيبايى از ‫#‏استاد‬ ‫#‏بادكوبه‬ ‫#‏اى‬

reza amiri

درود خدمت تمام هموطنان عزيزم

شعرزيبايى از ‫#‏استاد‬ ‫#‏بادكوبه‬ ‫#‏اى‬

شبي دل بود و دلدار خردمند / دل از ديدار دلبر شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ايران / دو چشمم شد ز شور عشق گريان

چو دلبر شور اشک شوق را ديد / به شيريني ز من مستانه پرسيد

بگو جانا که مفهوم وطن چيست / که بي مهرش دلي گر هست دل نيست

به زير پرچم ايران نشستيم / و در را جز به روي عشق بستيم

به يمن عشق در ناب سفتيم / و در وصف وطن اينگونه گفتيم

وطن يعني درختي ريشه در خاک / اصيل و سالم و پر بهره و پاک

وطن خاکي سراسر افتخار است /که از جمشيد و از کي يادگار است

وطن يعني سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن

وطن يعني نژاد آريايي / نجابت مهرورزي باصفايي

وطن يعني سرود رقص آتش / به استقبال نوروز فره وش

وطن خاک اشو زرتشت جاويد / که دل را مي برد تا اوج خورشيد

وطن يعني اوستا خواندن دل / به آيين اهورا ماندن دل

وطن شوش و چغازنبيل و کارون / ارس زاينده رود و موج جيهون

وطن تير و کمان آرش ماست / سياوش هاي غرق آتش ماست

وطن فردوسي و شهنامه اوست / که ايران زنده از هنگامه ي اوست

وطن آواي رخش و بانگ شبديز / خروش رستم و گلبانگ پرويز

وطن شيرين خسرو پرور ماست / صداي تيشه افسونگر ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکيسا / سرود باربدها خسرو آسا

وطن نقش و نگار تخت جمشيد / شکوه روزگار تخت جمشيد

وطن را لاله هاي سرنگون است / ز ياد آريو برزن غرق خون است

وطن منشور آزادي کوروش / شکوه جوشش خون سياوش

وطن خرم ز دين بابک پاک / که رنگين شد ز خونش چهره خاک

وطن يعقوب ليث آرد پديدار / ويا نادر شه پيروز افشار

به يک روزش طلوع مازيار است / دگر روزش ابومسلم بکار است

وطن يعني دو دست پينه بسته / به پاي دار قالي ها نشسته

وطن يعني هنر يعني ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هي هي چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن يعني تفنگ بختياري /غرور ملي و دشمن شکاري

وطن يعني بلوچ با صلابت / دلي عاشق نگاهي با مهابت

وطن يعني خروش شروه خواني / زخاک پاک ميهن ديده باني

وطن يعني بلنداي دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند

وطن يعني سهند سر فرازي / چنان ستار خانش پاک بازي

وطن يعني سخن يعني خراسان / سراي جاودان عشق و عرفان

وطن گلواژه هاي شعر خيام / پيام پر فروغ پير بسطام

وطن يعني کمال و الملک و عطار / يکي نقاش و آن يک محو ديدار

در اين ميهن دو سيمرغ است در سير/ يکي شهنامه ديگر منطق الطير

يکي من را ز دشمن مي رهاند / يکي دل را به دلبر مي رساند

خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ايران

وطن خون دل عين القضات است / نيايش نامه پير هرات است

وطن يعني شفا قانون اشارت / خرد بنشسته در قلب عبارت

نظامي خوش سرود آن پير کامل / زمين باشد تن و ايران ما دل

وطن آواي جان شاعر ماست / صداي تار بابا طاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حيله بستند

ولي ماييم و شعر سبز دلدار / دو بيت طاهر و هيهات بسيار

وطن يعني تو گنجينه راز / تفعل از لسان الغيب شيراز

وطن آواي جان مي پرستان / سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوي را / زلال عشق پاک معنوي را

تو داني مولوي از عشق لبريز / نشد جز با نگاه شمس تبريز

مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشي که در نقش جهان است

وطن يعني سرود مهرباني / وطن يعني شکوه همزباني

وطن يعني درفش کاوياني / سپيد و سرخ و سبزي جاوداني

به پشت شير خورشيدي درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ايران

زعطر خاک وطن گر شوي مست / کوير لوت ايران هم عزيز است

وطن دارالفنون ميرزا تقي خان / شهيد سرفراز فين کاشان

وطن يعني بهارستان / حضوري بي ريا چون صبح صادق

زخاک پاک ما پروين بخيزد / بهار آن يار مهر آيين بخيزد

که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوريده را زير و زبر کرد

وطن يعني صداي شعر نيما / طنين جان فضاي موج دريا

ز درياي وطن خيزد همي در / چو آژير و چو دريادار بايندر

وطن يعني خزر صياد جنگل / خليج فارس رقص نور مشعل

وطن يعني تجلي گاه ملت / حضور زنده ي آگاه ملت

وطن يعني ديار عشق و اميد / ديار ماندگار نسل خورشيد

کنون اي هم وطن اي جان جانان / بيا با ما بگو پاينده ايران