«پشت پای زودهنگام ناتو به اردوغان»

مواضع صریح اخیر اعضای ناتو علیه سیاست های ترکیه نشان دهنده عدم همراهی بخش اعظمی از این مجموعه با دولت آنکاراست. همین مساله ادعای اردوغان مبنی بر حمایت تمام عیار ناتو از کشورش را خدشه دار ساخته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، اگرچه «ینس استولتنبرگ» دبیر کل ناتو و باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده آمریکا بر حمایت خود از ترکیه مطابق اساسنامه ناتو تاکید کرده اند، اما مواضع صریح دیگر اعضای ناتو در قبال ماجراجویی اخیر آنکارا و سقوط جنگنده سوخوی روسی نشان می دهد ناتو حتا در حوزه مناظره لفظی با مسکو نیز حمایت مورد انتظار اردوغان را از دولت ترکیه صورت نمی دهد.
منابع آگاه اعلام کرده اند در نشست اخیر سران ناتو که پس از سقوط جنگنده روسی توسط ارتش ترکیه برگزار شد، مقامات فرانسوی به شدت نسبت به اقدام ترکیه اعتراض کرده و آن را برای مجموعه خود هزینه بر دانسته اند. علاوه بر این، نماینده یونان نیز نسبت به سیاست های ترکیه اعتراض کرده است. یونان اعلام کرده است که ترکیه مدام حریم هوایی این کشور را نقض کرده و هم اکنون به نقض حریم هوایی خود توسط روسیه اعتراض می کند.
این اعتراض ها در حالی شدت گرفته است که در روزهای اخیر «زیگمار گابریل» معاون صدر اعظم آلمان نیز اقدام ترکیه در مورد هدف قرار دادن جنگنده روسی را نادرست دانست و رفتارهای ترکیه را یک تهدید خواند. مواضع صریح مقامات آلمانی، فرانسوی و یونانی به همراه برخی دیگر از اعضای ناتو علیه اقدام ترکیه نشان می دهد ناتو قصد پرداخت هزینه استراتژیک ناشی از خطاهای آنکارا را در برهه فعلی و حتی در آینده ندارد.
در این میان حتی برخی تحلیلگران و کارشناسان نظامی در غرب تاکید دارند هم اکنون زمان طرح گزینه ای به نام «اخراج ترکیه از ناتو» فرا رسیده است. اخیرا «پل والیلی» کارشناس نظامی و ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا در مصاحبه با شبکه راشاتودی تاکید کرده است که سیاست های ترکیه در منطقه از هماهنگی لازم با سیاست های ناتو برخوردار نیست و در چنین شرایطی می توان گزینه ای به نام اخراج این کشور از ناتو را در دستور کار قرار داد.
ترکیه از سال ۱۹۵۲ به ناتو پیوسته است. پس از سقوط جنگنده سوخوی روسی، رجب طیب اردوغان نه تنها بابت اقدام ترکیه عذرخواهی نکرده، که خواستار عذرخواهی مقامات روسی هم شده است. رفتاری که منجر به تقویت نارضایتی و خشم مقامات کاخ کرملین از آنکارا گردیده است.

بهاییت در ایران

نقض سیستماتیک حقوق بهاییان در ایران از صدر حکومت ایران نشئت میگیرد، در ایران حاضر بهایی ها از اکثر حقوق شهروندی محروم هستند یکی از مهمترین آنها حق تحصیل میباشد بهایی ها حدود 30 سال است که نمی توانند به دانشگاه با وجود نخبگان زیادی که در این اقلیت هست بروند ، از امنیت شغلی برخوردار نیستند نمی توانند شغل مناسبی داشته باشند به دلیل بهایی بودن در کارهای دولتی اجازه وارد شدن ندارند . حتی بیزنس های شخصی هم غریب به اتفاق تعطیل میشود. به عنوان مثال در شهر سمنان اکثر مغازه های بهایی تعطیل شده اند و صاحبان آنها در زندان هستند فقط به جرم بهایی بودن حق مالکیت هم ندارند و اموالشان هم مصادره میشود کاملاً بدون دلیل . کودکان بهایی خیلی وقتها جلویی بچه های دیگر تحقیر میشوند بخاطر دینشان، و اما مشکلات بهاییان تا جایی هست که مردگان بهاییان هم در آسایش نیستند چون از طرف دولت با بولدوزر قبرستانهای بهایی ها را ویران میکنند. در واقع این مشکلات در قانون اساسی ایران نهادینه شده است و بهاییت در ایران به رسمیت شناخته نمیشود. در حالی که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد میبایست خارج از رنگ نژاد دین مذهب جنسیت از تمام حقوق شهروندی برخوردار  و مساوی باشند. ولی متاسفانه کار بدانجا رسیده است که بهاییت در ایران جرم محسوب می شود و خانواده های بهایی هیچگونه حقی در ایران  ندارند و عده ای نا آگاه که قطع به یقین از طرف حکومت ایران حمایت می شوند دست به آزار و اذیت بهاییان می زنند خود نظام هم به صورت سیستماتیک آنهارا مورد آزار و اذیت قرار میدهد و حقوق  شهروندی آنها را نادیده می گیرد وهمه روزه شاهد دستگیری بهاییان فقط به جرم بهایی بودن هستیم. و چه خانواده های را که از هم میپاشد بهاییان که میکوشند تا با کمترین امکانات مناسک و مراسم های مذهبی خود را به فرزندان خود آموزش بدهند ولی با مخالفت حکومت روبرو هستند. به طور مثال بنیاد یاران که اعضای آن از هفت نفر تشکیل میشد همگی دستگیر و به حکم های سنگین زندان محکوم شدند که حتی این افراد از حقوق اولیه زندان هم مثل ملاقات حضوری یا غیر حضوری ویا تلفن و مرخصی محروم هستند به طور مثال خانم فریبا کمال آبادی که یکی از اعضای گروه یاران که به علت بهایی بودن بیست سال حکم گرفته اجازه شرکت در مراسم عروسی دخترش را نیافت مادری که هفت سال است در زندان به سر می برد و  یک بار هم مرخصی نیامده، خانم کمال آبادی حتی تقاضا کرده بود

نقض سیستماتیک حقوق بهاییان در ایران از صدر حکومت ایران نشئت میگیرد، در ایران حاضر بهایی ها از اکثر حقوق شهروندی محروم هستند یکی از مهمترین آنها حق تحصیل میباشد بهایی ها حدود 30 سال است که نمی توانند به دانشگاه با وجود نخبگان زیادی که در این اقلیت هست بروند ، از امنیت شغلی برخوردار نیستند نمی توانند شغل مناسبی داشته باشند به دلیل بهایی بودن در کارهای دولتی اجازه وارد شدن ندارند . حتی بیزنس های شخصی هم غریب به اتفاق تعطیل میشود. به عنوان مثال در شهر سمنان اکثر مغازه های بهایی تعطیل شده اند و صاحبان آنها در زندان هستند فقط به جرم بهایی بودن حق مالکیت هم ندارند و اموالشان هم مصادره میشود کاملاً بدون دلیل . کودکان بهایی خیلی وقتها جلویی بچه های دیگر تحقیر میشوند بخاطر دینشان، و اما مشکلات بهاییان تا جایی هست که مردگان بهاییان هم در آسایش نیستند چون از طرف دولت با بولدوزر قبرستانهای بهایی ها را ویران میکنند. در واقع این مشکلات در قانون اساسی ایران نهادینه شده است و بهاییت در ایران به رسمیت شناخته نمیشود. در حالی که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر تمام افراد میبایست خارج از رنگ نژاد دین مذهب جنسیت از تمام حقوق شهروندی برخوردار  و مساوی باشند. ولی متاسفانه کار بدانجا رسیده است که بهاییت در ایران جرم محسوب می شود و خانواده های بهایی هیچگونه حقی در ایران  ندارند و عده ای نا آگاه که قطع به یقین از طرف حکومت ایران حمایت می شوند دست به آزار و اذیت بهاییان می زنند خود نظام هم به صورت سیستماتیک آنهارا مورد آزار و اذیت قرار میدهد و حقوق  شهروندی آنها را نادیده می گیرد وهمه روزه شاهد دستگیری بهاییان فقط به جرم بهایی بودن هستیم. و چه خانواده های را که از هم میپاشد بهاییان که میکوشند تا با کمترین امکانات مناسک و مراسم های مذهبی خود را به فرزندان خود آموزش بدهند ولی با مخالفت حکومت روبرو هستند. به طور مثال بنیاد یاران که اعضای آن از هفت نفر تشکیل میشد همگی دستگیر و به حکم های سنگین زندان محکوم شدند که حتی این افراد از حقوق اولیه زندان هم مثل ملاقات حضوری یا غیر حضوری ویا تلفن و مرخصی محروم هستند به طور مثال خانم فریبا کمال آبادی که یکی از اعضای گروه یاران که به علت بهایی بودن بیست سال حکم گرفته اجازه شرکت در مراسم عروسی دخترش را نیافت مادری که هفت سال است در زندان به سر می برد و  یک بار هم مرخصی نیامده، خانم کمال آبادی حتی تقاضا کرده بود
که با دستبند در مراسم عروسی فرزندش ترانه حاضر شود که با تقاضای او موافقت نشد. و این مادر با نوشتن نامه ای به فرزندش اکتفا کرده، من سعی کردم که گوشه ای از رنج های این مادر را در نامه ای که نوشته بود بنویسم. در این لحظه که قلم به دست گرفته ام و برایت می نویسم دریای سرور در من موج میزند و امواج شعف بر ساحل قلب می کوبد.برخی چنین گمان کنند که درد و رنج همواره با حزن و اندوه ملازم است اما اینگونه نیست. چه که می توان در اوج درد و رنج در فضای بی کران سرور بال گشود و در آسمانهای رفیع شادمانی پرواز نمود. این درد چیست و این سرور کدام است؟
این درد، درد فراق است، درد هجر مادری است که سالیانی چند از کودکش دور گشته، بی مدد زبان برایش ترنمات عاشقانه سروده، با هیکل خیال تنگ در آغوشش فشرده و گرمایش بخشیده، بی چشم سر برآمدن و بالا کشیدنش را نگریسته و اکنون با چشم روح، او را آراسته و برازنده در لباس سفید عروسی نظاره می کند.
این درد، درد فراق است، درد هجر کودکی است که از مادر جدا گشته و بی آنکه سهمش را از حق مادری بستاند، رشد کرده و بالیده. در لحظات تلخ و شیرین کودکی، در اوقاتی که سخت نیازمند گرمای مادر بوده اورا در کنارش نداشته و اکنون نیز در زیباترین و با شکوه ترین لحظات حیاتش، در مراسم ازدواجش جای مادر را خالی می یابد.
این درد رایحه ای دلپذیر دارد زیرا آکنده از عطر خوش سرور است: این سرور، سرور مادری است که کودکش را جوانی برازنده می یابد، او را مصمم و استوار میبیند، کردارش را متین، انتخابش را فرید و آمالش را منیع مشاهده می کند و انتخابش را می ستاید.
این سرور، سرور کودکی است که معنای هجر مادر را در می یابد و با گام نهادن در مسیر خدمت این معنا را غنا می بخشد و اکنون دست در دست فرید مسیر خدمت را با قوت و سرعتی افزون تر از قبل می پیماید.
ترانه و فرید عزیزم
می دانم که مرا به خاطر تمامی قصورهایم خواهید بخشید. می دانم که عذر مرا از عدم حضورم در این شادترین اوقات حیاتتان خواهید پذیرفت. می دانید که با تار و پود جانم و با تمامی سلولهای وجودم در کنارتان هستم و دعایم در فضای مراسمتان آکنده است. می دانید که تمامی تلاشم را برای حضورم به کار گرفته ام: می دانید که برای شرکت در مراسم ازدواجتان درخواست مرخصی نموده ام و امروز پس از گذشت حدود 7 سال از در بند شدنم حتی در شرایطی چنین خاص با درخواستم موافقت نکرده اند. می دانید که پس از رد درخواست مرخصیم تقاضای اعزام چند ساعته ولو تحت الحفظ و با دستان بسته و با حضور مامور نموده ام. حتی هم بندی های مهربانم نیز طی ارسال مکتوبی به مسوولین، این درخواست را از جانب خود مطرح ساختند.
اگرچه موافقت اولیه با این درخواست، موجب امیدواری و شادی شما شد و سعی نمودید برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دهید، اما پس از چند روز با آن نیز مخالفت گردید.
پس از اعلام این مخالفت به من، زمانی که از دفتر کارشان خارج شدم، خود به دنبالم فرستادند و قول انجام سومین درخواستم یعنی اجرای عقد در زندان اوین را دادند. قرار شد اتاقی در ساختمان اجرای احکام در اختیارمان گزارده و عقد با حضور حداکثر ده نفر برگزار گردد و من این قرار نهایی را تلفنی به اطلاعتان برسانم. اگر چه شما از مخالفت با اعزامم محزون شدید ولی با اعتماد به قول مسوولین به این آخرین امکان دل بستید و بار دیگر برنامه هایتان را تغییر و با شرایط جدید تطبیق دادید، اما سرانجام اعلام نمودند که با شق سوم نیز مخالفند و چنین شد که من امکان حضور در عزیز ترین لحظه ی حیاتمان را نیافتم.
می بینید با چه روشی با زندانی رفتار می شود؟ و چه شکنجه ی نامحسوسی به کار بسته می شود؟ گویی با سنگی و چوبی بی جان روبرویند که هر نوع به آن ضربه زنند با آن بازی کنند و پرتابش نمایند چیزی حس نکند.(اما سخت در اشتباهند زیرا در آن هنگام نه ما، که خودشان همچون آن سنگ و چوبند و از تمامی احساسات انسانیشان عاری چه که قادر به درک احساسات عمیق مادری و فرزندی نیستند.)
ترسشان از کیست و بیمشان از چه؟ از مادری است که فقط و فقط به جرم اعتفاد به دیانت بهایی باید بیست سال از ایام حیاتش را در زندان بگذراند و پس از گذشت حدود هفت سال حتی برای چند ساعت از شرکت در مراسم ازدواج فرزندش محروم باشد؟ جرم من زیباترین جرم عالم است. جرمی است که نه تنها من بلکه تمامی نسل های آینده ی من نیز به آن افتخار می کنند. جرمی است که در طی تاریخ، تمامی اولیا و انبیا به جهت داشتن آن متاعب عظیمه و مصائب شدیده دیده اند. جرم من پرستش خداوند یکتا و اذعان به حقانیت تمامی ادیان الهی است. جرم من کوشش به جهت تحقق آرمان وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است. جرم من پروراندن آرزوی خدمت به عالم بشری در سر و عشق آدمی در دل است.جرم من تلاش در احیای کشور مقدسمان ایران و اعتلا و سرافرازی آن است.
بگذارید باز هم برایتان از سرور بگویم که با تابش و درخشش بی نظیرش تجلیات درد و رنج را بی رمق، بل محو می سازد.
ترانه ی گلم، اگر با جدایی من، به ظاهر از موهبت داشتن مادر محروم شد از موهبت بزرگ تر مادری مهربان تر بهره مند گردیدی و فریبای دیگری آغوش پر مهرش را بر تو گشود. همان طور که در طول حیاتت آغوش گرم مادران دیگری را نیز تجربه کرده ای: عالیه زرین کار، فیروزه اولادی، فریبا اشراقی و بسیاری از عزیزان دیگر و اینچا من با قلمی عاجز و بیانی نا توان، عشق و ایثارشان را ارج می نهم.
جلوه ی دیگر سرور و شادکامی نصیب من است: من نیز اگرچه از همراهی و زندگی در کنار دو دخترم محروم شده ام، اما به داشتن دختران عزیزی مفتخر گشته ام که علاوه بر من، ایران و ایرانیان به داشتن ایشان افتخار خواهند نمود.
کسانی که با کمالات و قابلیاتی بی نظیر بهای گزاف گذر عمر، استعداد و جوانی خود در زندان را در ازای کسب عزت و سربلندی ایران عزیز می پردازند. این است تحقق آرمان ما:جهان یک خانواده گردد و روابط آدمیان همانند روابط مادران و دختران ؛ پدران و پسران و خواهران و برادران، عاشقانه شود.

رضا امیری

قاضی مقیسه صادر کرد؛ شش سال و نیم حبس و جزای نقدی برای مجید آذرپی

رادیو پارس    _  ـ مجید آذرپی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۸ زندان اوین به شش سال و نیم حبس تعزیری به همراه جریمه نقدی محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کلمه، قاضی مقیسه، مجید آذرپی فعال سیاسی اصلاح طلب را به شش سال و شش ماه حبس و سه میلیون تومان جزای نقدی محکوم کرده است.

آذرپی که در ستادهای انتخاباتی “میرحسین موسوی” و “حسن روحانی” فعالیت داشته است، خردادماه ۹۴ توسط نیروهای سپاه بازداشت شده و مدت دو ماه در بند دوالف زندان اوین نگهداری شد.

او از سوی بازجویان سپاه و دادستانی به اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام متهم شده بود.

این عضو حزب اعتماد ملی، چندی قبل در اعتراض به برخوردهای غیرقانونی در روند رسیدگی به پرونده اش و نیز تمدید قرار بازداشت موقتش برای مدت ۲۲ روز دست به اعتصاب غذا زده بود.

آذرپی در جریان وقایع سال ۸۸ هم بازداشت شده بود.

کوتاهی مسئولین زندان در تأمین امنیت زندانیان سیاسی-عقیدتی رجایی شهر

رادیو پارس    _  علیرغم زخمی و مضروب شدن چند زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر کرج، مسئولین زندان تا کنون هیچ اقدامی جهت تأمین امنیت جانی زندانیان سیاسی، رسیدگی حقوقی و تنبیه زندانیان خاطی انجام نداده اند.

بنا بر اطلاع منابع هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ظهر امروز شنبه هفتم آذرماه، تعدادی از زندانیان سیاسی سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج، از سوی دو تن از همبندیانشان مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. سعید مدنی و سعید رضوی فقیه دو تن از زندانیان سیاسی بوده اند که طی این اتفاق زخمی شدند.

این اتفاق اعتراض تعدادی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر از جمله سعید رضوی فقیه، سعید مدنی، جعفر اقدامی، بهزاد عرب گل و کامران ایازی را در پی داشته است. این زندانیان به کوتاهی مسئولین زندان رجایی شهر در تأمین امنیت و اهمال در این رابطه اعتراض کرده و گفته اند که مسئولین زندان رجایی شهر با سکوت و عدم جدیت و حتی گاه تشویق چنین برخوردهایی امنیت زندانیان سیاسی را به خطر انداخته و با تشدید اختلاف در پی آزار و اذیت زندانیان سیاسی هستند.

زندانیان معترض، عدم تفکیک دقیق جرائم در زندان رجایی شهر و وجود زندانیان غیر سیاسی با جرائم بعضا خشن و دارای سابقه شرارت، در بند زندانیان سیاسی-عقیدتی را عامل این مشکلات دانسته و از مسئولین زندان خواسته اند راه حلی برای این جلوگیری از وقوع این مسائل و تأمین امنیت زندانیان پیدا کنند.

اظهارات مدیر کل فدراسیون جهانی والیبال درباره ممنوعیت ورود بانوان به سالن

رادیو پارس     _فابیو آزودو مدیر کل فدراسیون جهانی والیبال (FIVB) اعلام کرد که به احتمال زیاد ممنوعیت ورود بانوان به سالن‌های ورزشی در ایران در اواسط فوریه برداشته می‌شود.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از همشهری، از سال ۲۰۱۲ ممنوعیت حضور بانوان در سالن‌های مسابقات والیبال در ایران اجرا شده است.

بعد از این اتفاقات، فدراسیون جهانی با مقامات ایرانی رایزنی کرد و در ماه نوامبر سال گذشته اعلام کرد که دیگر هیچ میزبانی را به ایران نخواهد داد مگر اینکه این قانون برداشته شود.

با این حال ماه گذشته میزبانی تور جهانی والیبال ساحلی مردان به ایران داده شد که قرار است این مسابقات از تاریخ ۱۴ تا ۱۹ فوریه برگزار شود.

این مسابقات قرار است در جزیره کیش برگزار شود. در ماه ژوئن نیز قرار است تعدادی از مسابقات لیگ جهانی والیبال در تهران برگزار شود.

آوزدو که مسوول پیگیری این مشکل بوده اعلام کرد که FIVB سیاست دیگری را برای حل مشکل ایران در پیش گرفته و امیدوار است که این روش بتواند مشکل ممنوعیت حضور بانوان در ورزشگاه‌ها را در ایران حل کند.

FIVB امیدوار است که تا قبل از شروع مسابقات والیبال ساحلی مردان در کیش این ممنوعیت برداشته شود.

آوزدو گفت: “آخرین خبر این است که ما با مقامات ایرانی رایزنی کرده‌ایم تا مشکل حضور بانوان در سالن‌های مسابقاتی والیبال را حل کنیم. رایزنی‌ها هنوز ادامه دارد و ما امیدواریم که قبل از مسابقات ساحلی در کیش نتیجه مثبتی بگیریم. FIVB به میزبانی‌ها در ایران ادامه می‌دهد زیرا ما تصور می‌کنیم که گرفتن میزبانی‌ها باعث می‌شود که امکان و فرصت رایزنی با ایران را نداشته باشیم”.

آوزدو در صحبت‌های خود افزود: “FIVB و سازمان‌های حقوق بشر یک هدف را دنبال می‌کنند. ما از این سازمان‌ها خواسته‌ایم تا با ما برای حل مشکل همکاری کنند”.

برنامه روز يکشنبه 29 نوامبر 2015 برابر با 8 آذرماه 1394

گفتگو با جناب آبتين آيينه در مورد تحولات منطقه

ادامه برنامه با جناب امیری.

برای دانلود فايل صوتی روی فلش کليک کنيد

دو هفته بازداشت و بی خبری از یک شهروند بهایی

رادیو پارس    _ با گذشت یک هفته از بازداشت “نوید اقدسی”، شهروند بهایی، هنوز از محل نگهداری و دلایل بازداشت وی اطلاعی در دست نیست.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نوید اقدسی روز یکشنبه ۲۴ آبان ماه بازداشت شد و علیرغم مراجعات مکرر خانواده، تا کنون مسئولین قضایی هیچ توضیحی درباره اتهامات و دلایل بازداشت  ارائه نکرده اند و به جز تماس تلفنی کوتاه ارتباط و ملاقاتی با خانواده اش نداشته است.

گفتنی است همزمان با نوید اقدسی ۱۶ تن دیگر از شهروندان بهایی نیز در شهرهای تهران، اصفهان و مشهد بازداشت شدند.

یک منبع نزدیک به این خانواده بازداشت آقای اقدسی را مرتبط با ماجرای قتل “عطاء الله رضوانی” عنوان کرده است، عطاء الله رضوانی شهروند بهایی و از خویشاوندان پسرخاله نوید اقدسی بود که در شهریورماه سال ۱۳۹۲ از سوی عوامل ناشناس در بندر عباس به قتل رسید.

این منبع در این باره می گوید: “به نظر می رسد دستگیری نوید اقدسی به دلیل پیگیری های فراوان وی در ماجرای قتل پسرخاله اش عطاالله رضوانی باشد.”

به گفته وی نوید اقدسی پس از قتل آقای رضوانی مصاحبه های زیادی برای روشن شدن عاملین قتل – از جمله مصاحبه با صدای امریکا و دویچه وله- انجام داده بود و حتی تهدید شده بود: “نوید اقدسی در تابستان سال جاری، دوبار از سوی افراد ناشناس تهدید گردید و شعار “مرگ بر بهایی” بر روی دیوار محل زندگی اش نوشته شد که البته شکایت ایشان در این مورد فعلاً به جایی نرسیده.”

وی همچنین درباره شهروند بهایی که در بندرعباس به قتل رسیده، می گوید: “عطاالله رضوانی در شهر بندرعباس بارها از سوی افرادی ناشناس مورد تهدید قرار گرفت. همچنین اداره ی اطلاعات این شهر بارها وی را احضار کرده بود و امام جمعه بندرعباس در خطبه های خویش بارها علیه بهائیان، صحبت کرده و اذهان مردم را بر ضد ایشان تحریک کرده بود. پس از قتل عطالله رضوانی این پرونده مورد پیگیری جدی ماموران قرار نگرفت و سرنخ های این جرم از سوی مسئولان وقت پنهان گردید. بنابراین به نظر می رسید دلیل این قتل عقیدتی باشد ولی هیچ پیگیری نشد و هنوز نیز قاتل یا قاتلین و انگیزه آنها مشخص نشده است.”

گفتنی است تعداد دیگری از اعضای خانواده و فامیل آقای اقدسی نیز طی سال های اخیر مورد آزار و بازداشت قرار گرفته و محبوس شده اند که “محمد حسین نخعی”، “صهبا رضوانی”، “سیامک ایقانیان” و “انیسا فنائیان” از این جمله اند.

ظریف و طنز تلخ حقوق بشر

محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، دو قطعنامه ای را که به تازگی در کمیته سوم مجمع عمومی ملل متحد در حوزه حقوق بشر تصویب شده، «از طنزهای تلخ روزگار» توصیف کرده است.

این مکتوب به قطعنامه ای که ناظر به محکومیت مداخله خارجی در سوریه است، و داوری آقای ظریف در مورد آن نمی‌پردازد؛ مضمون این یادداشت، نقد ارزیابی وزیر خارجه در مورد قطعنامه مربوط به «وضع حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران» است.

این نخستین بار نیست که وزیر خارجه دولت روحانی در مواجهه با انتقاد رسانه‌ها یا نهادهای بین المللی از وضع حقوق بشر در ایران، به تحریف حقیقت، و تکذیب واقعیت وضع ناگوار حقوق بشر در جمهوری اسلامی همت می‌گمارد. اردیبهشت ماه گذشته نیز او در مصاحبه ای مدعی شد: «ما درایران هیچ کسی را به خاطر عقیده اش زندانی نمی‌کنیم… کسانی که دست به جرم می‌زنند، کسانی که قوانین کشور را زیر پا می‌گذارند، نمی‌توانند پشت عنوان هایی مانند روزنامه نگار یا فعال سیاسی پنهان شوند.»

این سخنان ظریف با واکنش های انتقادی بسیاری از روزنامه نگاران مستقل و فعالان حقوق بشر همراه شد. وزیر خارجه اما به هر علت و دلیل (ازجمله جایگاه رسمی در ساختار سیاسی قدرت یا نزدیکی به نفر نخست نظام سیاسی)، همچنان در حوزه حقوق بشر، بر راهی می‌رود که وجهی از آن شامل توجیه است و سمتی از آن واجد تحریف و فرا‌تر، تخفیف نقد‌ها و پرسش‌ها. چنانکه در همین اظهارنظر اخیرش، ظریف گزارشهای دبیرکل و گزارشگر ویژه سازمان ملل، و در‌‌نهایت قطعنامه صادرشده را «طنز تلخ» توصیف می‌کند.

قطعنامه چه می‌گوید؟

قطعنامه ای که پنجشنبه گذشته (۲۸ آبان ماه ۱۳۹۴) با ۷۶ رای موافق، ۳۸ رای مخالف و ۶۸ رای ممتنع کشورهای عضو سازمان ملل به تصویب رسید، هرچند کوشیده با پاره ای از تغییرات رخ داده در ساختار سیاسی قدرت در ایران پس از رییس جمهور شدن روحانی همدلانه و مثبت مواجه شود، اما به گونه ای اجتناب ناپذیر، تداوم نقض حقوق بشر در ایران را مورد اشاره قرار داده است.

به عنوان نمونه، در قطعنامه مزبور از موارد زیر استقبال شده است:

ـ وعده های روحانی در حوزه حقوق زنان و اقوام آزادی بیان و عقیده
ـ برخی اصلاحات حقوقی و قانونی
ـ حمایتهای دولت از آسیب دیدگان خشونت های خانگی، و تلاش دولت برای کاستن از خشونت علیه زنان
ـ ارتقاء و بهبود وضع آموزش زبان مادری
اما همزمان به فهرستی از موارد نقض حقوق بشر اشاره، و درباره آنها ابراز نگرانی شده است؛ ازجمله:
ـ شمار احکام اعدام، اعدام در ملأ عمومی، و نیز اعدام افراد کمتر از ۱۸ سال
ـ بدرفتاری و اعمال خشونت علیه زندانیان و متهمان
ـ عدم رعایت استانداردهای لازم برای محاکمه منصفانه
ـ بازداشته ای غیرقانونی
ـ عدم رسیدگی پزشکی کافی به زندانیان
ـ تداوم حبس خانگی رهبران جنبش سبز
ـ تحدید و تهدید روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و کنشگران مدنی و صنفی و مدافعان حقوق بشر
ـ محدودیت و تبعیض برای اقلیتهای دینی و آیینی
ـ عدم رسیدگی به اتهام های بانیان و عاملان حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸
ـ ابهام در کیفیت برگزاری انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۴، و فراهم آمدن امکان نظارت های مستقل بر آن

طنز تلخ چیست و کجاست؟

محمدجواد ظریف از «طنز تلخ روزگار» در قطعنامه حقوق بشری اخیر می‌گوید؛ اما معلوم نیست کدام بخش از فهرست مورد نقد و پرسش و اعتراض احمد شهید و سازمان ملل، موجب چنین ارزیابی شده و داوری توأم با تحریف و تخفیف وزیر خارجه جمهوری اسلامی را رقم زده است.

آیا ظریف موارد زیر را نقض حقوق بشر نمی‌داند:

ـ سپری شدن افزون بر ۱۷۴۰ روز از حبس موسوی و کروبی و رهنورد در حبس خانگی، و تداوم محدودیت‌ها علیه آنان؛

ـ سرکوب روزنامه نگاران (ازجمله: بازداشت عیسی سحرخیز، هادی حیدری، و سه روزنامه نگار دیگر)؛

ـ اعمال محدودیت و فشار بر دراویش، اهل سنت، بهایی‌ها و دیگر صاحبان مذاهب و عقاید و قرائت‌ها (صدور حکم اعدام برای محمدعلی طاهری، نمونه مشهور است)؛

ـ عدم رسیدگی کافی به بیماری زندانیان، به ویژه متهمان سیاسی (جان باختن شاهرخ زمانی در زندان، یا عدم توجه کافی به وضع نرگس محمدی، ناصر هاشمی، سراج میردامادی، امید کوکبی، ارژنگ داوودی و سعید رضوی فقیه، تنها تعدادی از موارد معروف هستند)؛

ـ صدور احکام قضایی سنگین در دادگاه های غیرعلنی و غیرصالح توسط قضات دادگاه انقلاب (مانند: ۱۱ سال و نیم زندان و ۹۹ ضربه شلاق برای فاطمه اختصاری، و ۹ سال حبس و ۹۹ ضربه شلاق برای سیدمهدی موسوی، دو شاعر پست مدرن؛ ۹ سال حبس برای محمود صالحی، فعال کارگری؛ ۱۲ سال حبس برای علی شریعتی، فعال سیاسی حامی جنبش سبز؛ و ۱۵ سال زندان برای آرش صادقی، فعال دانشجویی)؛

ـ بازداشت فعالان سیاسی بدون طی مراحل قانونی (که در ماههای گذشته، پرشمار بوده است)؛

ـ عدم رسیدگی به شکایت فعالان سیاسی و مدنی از بانیان و عاملان کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ (بی اعتنایی به شکایت مصطفی تاجزاده، تنها یک شاهد مشهور است)؛

ـ فقدان شرایط رقابت آزاد و سالم برای انتخابات مجلس (به عنوان نمونه: حمله به جلسات سخنرانی اصلاح طلبان)؛ اعمال نظارت استصوابی در انتخابات مجلس؛ و بی اعتنایی حاکمان به درخواست نظارت نهادهای مستقل ملی و بین المللی بر روند انتخابات؛ و…

موارد فهرست شده در بالا، یک به یک، بخش اندک و گوشه ای از شواهد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی است. وضعی که توسط دیپلمات برجسته جمهوری اسلامی نفی می‌شود و مورد طعن و انتقاد قرار می‌گیرد.

عدم رعایت حقوق بشر در دیگر کشورهای منطقه (ازجمله در عربستان) و جهان، دلیل موجه و موجبی برای گریز حاکمان جمهوری اسلامی از پاسخگویی به موارد فاحش نقض حقوق بشر در ایران محسوب نمی‌شود.

تلاش ظریف برای تحقق برجام و نیل به تفاهم با غرب در موضوع انرژی اتمی، موضوعی است، و داوری غیرمنصفانه و ارزیابی دور از واقع وی از وضع حقوق بشر در ایران، مقوله ای دیگر.

شاید دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی از غرب انتظار داشته باشد که به خاطر امتیاز دادن تهران در موضوع انرژی هسته ای، غرب نیز در موضوع حقوق بشر، سختگیری نکند؛ اما ظریف نمی‌تواند از کنشگران جامعه مدنی ایران نیز توقع داشته باشد که به خاطر توافق اتمی، چشم بر نقض حقوق بشر ببندند و سکوت پیشه کنند.

«طنز تلخ» اگر هست ـ که هست ـ نه در قطعنامه حقوق بشری اخیر، که در تحریف حقیقت و تخفیف واقعیت توسط وزیر خارجه دولت اعتدالگر است.

نامه زندانی سیاسی امید علیشناس به مادر زندانیش در شرایط اعتصاب غذا

مادر عزیزم شنیدم که در اعتراض به زندانی بودن من به همراه عده ای از هموطنان عزیز که ستم را بر نمی تابند در جلوی زندان اوین در یک اجتماع مسالمت امیز خواستار ازادیه ما شده ای.اما این جماعت سرکوبگر بیرحم حرمت عواطف مادرانه ات را شکستند و به دستان نازنینت دستبند زده و به جرم دفاع از فرزند به اسارت برده اند.اکنون بیش از یکسال از حبس ظالمانه ای که به خاطر فعالیت های حقوق بشری و حمایت از کودکان کار برایم صادر شده میگدرد؛ حبس بخاطر فعالیت در راه درستی که به ان معتقد بودم و هستم و برای ازادیهایی که ارزو داشتم تا شاید فردایی بهتر رقم زده شود.مادر عزیزم حبس در سلول انفرادی تحمل فشار بازجویی تهدید و توهین و شکنجه های روانی تحمل شرایط غیر انسانی بازداشت و زندان برایم قابل تحمل بوده و هست .انچه برایم قابل تحمل نیست اعتصاب غذای توست ! ابتدا از من پنهانش میکردند ولی از وقتی شنیدم، بیقرار و پریشانم.گویا اینان از نابودیه پاکان ابایی ندارند .انگاه که تدبیرشان دستگیریه مادران زندانیان سیاسی است دیگر چه کسی در امان است ؟ اینان از به بند کشیدن مادران ازادیخواه شادمان میشوند .اعتصاب غذا برایم دشوار است اما نه بخاطر گرسنگی که به دلیل بیخبری از حال تو و نگرانی از سلامتیت ! دلم گرفته است، نیازمند گرمای حضور تو هستم .به اعتصاب غذایت پایان بده تا ادامه این راه برایم هموارتر شود .بگذار در زیر بار این همه ظلم با اطمینان از سلامتیت جان تازه ای در رگهایم جاری شود .مادر عزیزم همانطور که به طلوع افتاب فردایمان ایمان داریم میدانم که این مهر مادری و این رنج بی پایان بی ثمر نخواهد بود و روزی فرا میرسد که دیگر هیچ فرزندی برای ابراز عقیده اش زندانی شود و نه هیچ مادری برای دفاع از فرزندش.
فدای تو امید

مرگ یک زندانی اهوازی در زندان شیبان

رادیو پارس     – یک زندانی اهوازی به دلایل نامعلومی در زندان شیبان اهواز درگذشت.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران امروز محمد حمادی فرزند عوده، ۳۵ ساله و از اهالی کوی گلستان شهر اهواز، زندانی محبوس در زندان شیبان (مجتمع حرفه اموزی اهواز) به دلایلی نامعلوم درگذشت.

بنا بر همین گزارش، این زندانی پس از وخامت وضعیت در زندان به بهداری ملاثانی منتقل شد و پس از آن به این خانواده خبر داده شد که محمد حمادی به دلیل سکته مغزی درگذشته است.

یکی از اعضای خانواده حمادی به خبرنگار هرانا گفت که کادر بیمارستان اعلام کرده اند که محمد حمادی پیش از انتقال به بیمارستان فوت شده بود.

محمد حمادی در سال ۲۰۰۸ توسط اداره اطلاعات اهواز بازداشت و پس از دو سال آزاد وی شود. وی پس از شش ماه توسط دادگاه انقلاب اهواز به ده سال و هفت ماه حبس محکوم می شود.

عضو خانواده حمادی در ارتباط با اتهام وی به هرانا می گوید که او به دلیل فعالیت های قومی و مدنی خود توسط دادگاه انقلاب اهواز محاکمه و محکوم شده است.

کریم دحیمی، فعال حقوق بشر اهوازی در ارتباط با دوران زندان محمد حمادی می گوید: “دوران محکومیت محمد حمادی بیشتر در زندان سپیدار بوده اما مدتی قبل او را به یک زندان جدیدی بین ویس و شهر ملاثانی در ۲۵ کیلومتری شهر اهواز معروف به زندان شیبان( مجتمع حرفه آموزی اهواز) منتقل می شود. ”

لازم به ذکر است که پیکر محمد حمادی هنوز به خانواده وی تحویل داده نشده است.