آخرین شعر محمدرضا عالی پیام (هالو)

 

از داخل زندان :


شایعات حضرت سرکار باور می کنیم
حرف مفت و زر زر و لیچار باور می کنیم

زهر دادند و به ما گفتند داروی شماست
ما شفای عاجل بیمار باور می کنیم

شیر در حبس است و زنجیری به دست و پای او
جنگل و سلطانی کفتار باور می کنیم

معنی جمهوری و آزادی و گفتار را
از زبان چوبه های دار باور می کنیم

بلبل و قمری و مرغ عشق را گردن زدند
ناله های جغد و قارقار باور می کنیم

راز ماهی سیاه کوچک بهرنگ را
از زبان مرغ ماهی خوار باور می کنیم

زنده رود و کرخه و کارونمان از یاد رفت
معجز چشمه علی در غار باور می کنیم

منکر الوند و کوه بیستونیم و سهند
برجک زندان ، پس دیوار باور می کنیم

آب دریای ارومیه چه شد؟ هامون کجاست؟
حوض مسجد شاه ، در بازار باور می کنیم

نذر کرده سکه ای در آب حوض انداختیم
وا شدن های گره در کار ، باور می کنیم

جای پندار خوش و گفتار و کردار نکو
خدعه های واعظ مکار باور می کنیم

چشم ها و گوش ها بسته به سیما و صدا
از خر دجّالتان ، اخبار باور می کنیم

لاله های واژگون بسیار بسیارند و ما
از زبان چکمه ها ، آمار باور می کنیم

خورده ای و منکری و ما خروس و دمب را
نه ، که سوگند تو را هر بار باور می کنیم

اصل کاری اش درون جیب شلوار شماست
آنچه بیرون مانده از شلوار باور میکنیم

چشم های هیز مردان در پی زن ها روان
عفت زن در کمی چلوار ، باور می کنیم

مصلحت در هر چه باشد حکم شرعی هم همان
عکس مار هر بار جای مار باور میکنیم

تا گرفتار خرافات و طلسم و غفلتیم
عکس را در ماه ، هالو وار باور می کنیم

بی خیالِ شعرهای طنزِ هالو می شویم
چرت و پرت شاعر دربار ، باور می کنیم…!