پدر کودکی که در کردستان قربانی مین شد: آنجا نه سیم خارداری بود و نه تابلویی که متوجه شویم احتمال خطر هست

«برای چیدن گیاهان بهاری به بالای تپه رفته بود که ناگهان صدای مهیبی آمد و پسرم مجروح شد». این را پدر شایان می‌گوید “پسر ۱۱‌ساله‌ای که جمعه گذشته پس از انفجار مین‌های به‌جامانده از زمان جنگ، در نزدیکی شهر سنندج دو دست و یک چشمش را از دست داد. منطقه‌ای که سال‌ها پیش پایان عملیات پاکسازی در آن جشن گرفته شده بود اما همچنان قربانی می‌گیرد”.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از شرق، پدر شایان در‌حالی‌که لرزش صدایش از پشت تلفن به‌خوبی حس می‌شد،می‌گوید: «برای تفریح به مریوان رفته و در راه برگشت به سنندج بودیم که این اتفاق افتاد. ساعت حدود پنج، شش عصر بود و یک ساعت مانده بود به سنندج برسیم که بچه‌ها گرسنه بودند و از من خواستند ماشین را کنار جاده نگه‌ دارم تا عصرانه بخوریم. تازه باران تمام شده بود و هوا خیلی خوب بود. برای همین وسط سبزه‌زار‌ها رفتیم و همانجا عصرانه را خوردیم. بعد از اینکه کمی آنجا استراحت کردیم، بچه‌ها به بالای تپه رفتند تا گل و قارچ بچینند. ناگهان صدای مهیبی آمد؛ به بالای تپه نگاه کردم، دیدم شایان با دست و صورت خونی ۲۰ متر به طرف پایین آمد و در میان راه افتاد.

مادرش با داد و فریاد سعی داشت از تپه بالا برود، پاهای من سست شده بود و توان راه‌رفتن نداشتم. تا نصف تپه را بالا رفتم اما نتوانستم خودم را به شایان برسانم. مرد کشاورزی که آن‌ نزدیکی‌ها بود، وقتی متوجه انفجار شد، خودش را به شایان رساند و او را به پایین تپه‌ها آورد.

چند دقیقه بعد آمبولانس آمد و شایان را به بیمارستان سنندج انتقال دادند». چند ثانیه سکوت می‌کند؛ از آن طرف خط صدا از داخل بیمارستان سنندج می‌آید که یکی را پیج می‌کنند. صدای پدر شایان از ته‌ گلویش بیرون می‌آید و می‌گوید: «شما اگر خبرش را در روزنامه‌ها کار کنین، مشکلی برای پسرم پیش نمی‌آید؟ لطفا چیزی ننویسید که کسی ناراحت شود و کار پسرم به مشکل بربخورد». از صحبت‌‌کردن با رسانه‌ها می‌ترسد.

بعد از کمی گفت‌وگو راضی می‌شود صحبتش را با من ادامه دهد و می‌گوید: «وقتی آمبولانس آمد، شایان هوشیار بود و با ما صحبت می‌کرد. پزشک گفت که نباید خوابش ببرد، برای همین آن ۵۰ دقیقه تا وقتی که به بیمارستان کوثر سنندج رسیدیم، با او صحبت می‌کردم و مدام صدایش می‌زدم و می‌گفتم شایان‌جان نخواب پسرم؛ ولی پسرم درد داشت و ناله می‌کرد و می‌گفت دستم درد می‌کند».

اینها را که می‌گوید، گریه‌اش می‌گیرد و گوشم از صدای گریه‌اش پر می‌شود. بعد از اینکه کمی آرام می‌شود، ادامه می‌دهد: «وقتی در آی‌سی‌یو به ملاقاتش رفتم، از من خواست گریه نکنم و ناراحت نباشم؛ اما چطور می‌توان آرام بود؟ پسر ۱۱ساله‌ام در این سن معلول شد. دو دستش را از مچ قطع کردند و یکی از چشم‌‌هایش تخلیه شده. هرچند وقتی به دیدنش می‌روم، سعی می‌کنم به او روحیه بدهم اما چه فایده‌ای دارد؟ مگر می‌توانم دوباره دست‌هایش را برگردانم؟»

نفس عمیقی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «فردای آن روز به ما گفتند منطقه‌ای که شما به آنجا رفته بودید، یک پایگاه متروکه بوده است و گروه پاکسازی دو مین عمل‌نشده دیگر در آنجا پیدا و خنثی کردند. اما آنجا نه سیم خارداری بود و نه تابلویی که متوجه شویم احتمال خطر مین در آن منطقه وجود دارد. تازه بعد از اینکه این بلا به سر پسرم آمد، متوجه شدیم آنجا محل خطرناکی است. منطقه‌ای سرسبز و خوش‌آب و هوا که صد کیلومتر با مرز فاصله دارد و نزدیک مناطق مسکونی است». پدر شایان که کارگر ساختمان است در ادامه می‌گوید: «از مسئولان خواهش می‌کنم به دادمان برسند. البته خوشبختانه بیمارستان با ما همکاری کرد و خیلی به پسرم رسیدگی کردند».

انفجار در مناطق پاکسازی‌شده

حدود ٣٠ سال از پایان جنگ هشت‌ساله عراق با ایران می‌گذرد؛ اما بقایای آن جنگ خونبار هنوز هم کشته و مجروح می‌دهد و شایان ۱۱ساله تنها یکی از ١٠ هزارنفری است که در سال‌های پس از جنگ قربانی مین شده‌اند. دراین‌باره بهنام صادقی، فعال مین‌زدایی که سال‌هاست در استان‌های مرزی مشغول به کار در همین زمینه است، به «شرق» می‌گوید: «نزدیک به چهارمیلیون‌و ٢٠٠ هزار هکتار زمین آلوده به مین در پنج استان آذربایجان‌غربی، کرمانشاه، کردستان، ایلام و خوزستان داریم که به تفکیک ایلام یک‌میلیون‌و ٧٠٠ هزار هکتار، خوزستان یک‌میلیون‌و ۵٠٠ هزار هکتار، کرمانشاه ٧٠٠ هزار هکتار، کردستان ١۵٠ هزار هکتار و آذربایجان نیز ١۵٠ هزار هکتار زمین آلوده به مین دارد».

او در ادامه با بیان اینکه براساس اعلام مرکز مین‌زدایی کشور از زمان اتمام جنگ ایران و عراق حدود ١٠ هزار نفر بر اثر مین‌های به‌جامانده از زمان جنگ کشته و زخمی شده‌‌اند، می‌گوید «سال ۸۸ پاکسازی استان کردستان و آذربایجان غربی اعلام شده بود؛ اما حوادثی که بعد از آن اتفاق افتاد، نشان می‌دهد این مناطق همچنان به طور کامل پاکسازی نشده‌اند؛ به‌همین‌خاطر از سال ۹۰ مجددا گروه‌های پاکسازی را در قالب چند تیم به استان کردستان اعزام کردند و ما عملا می‌بینیم این حوادث در مناطقی رخ می‌دهد که قبلا پا‌ک‌سازی شده‌‌اند؛ مثل اتفاقی که چند روز پیش در ۴۵‌کیلومتری جاده مریوان به سنندج رخ داد. اگر روی نقشه نگاه کنید، می‌بینید محل انفجار کنار جاده است و احتمالا مین به‌جامانده در این مناطق به مرور زمان بر اثر باد، باران، فرسایش خاک و جابه‌جایی توسط افراد از ارتفاع به سمت جاده جابه‌جا شده است».

از او درباره علت وجود این مین‌‌ها در مناطق پاک‌سازی‌شده و تجربه دیگر کشور‌ها در این زمینه می‌پرسم؛ صادقی در پاسخ می‌گوید «جغرافیای استان کردستان و آذربایجان غربی با اقلیم کردستان عراق یکسان است؛ هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر آب و هوایی؛ اما در اقلیم کردستان کمتر شاهد چنین اتفاقاتی هستیم. به‌این‌دلیل که در آنجا از مین‌روب‌ها می‌خواهند تا دامنه ارتفاعات را نیز پاکسازی کنند و فقط منطقه محدوده مین‌های سابق را در نظر نمی‌گیرند و دامنه‌هایی را که احتمال می‌رود مین تا آنجا جابه‌جا شده باشد، نیز در قرارداد ذکر می‌کنند و تحت پاک‌سازی قرار می‌دهند. قاعدتا این عمل هم به زمان و هم هزینه بیشتری نیاز دارد؛ اما احتمال اینکه‌ مینی در منطقه باقی بماند، به حداقل می‌رسد؛ اما در کشور ما برای پاکسازی فقط میدان مین در نظر گرفته می‌شود. این در حالی است که امکان جابه‌جایی مین بر اثر عوامل مختلف وجود دارد. ای‌ کاش دولت هزینه‌های بیشتری در اختیار مرکز مین‌زدایی قرار بدهد تا بتوانند تا پایین‌ترین دامنه‌ها را نیز پاک‌سازی کنند و شاهد این‌گونه اتفاقات نباشیم.

انفجارهای بی‌پایان

اخبار مربوط به قربانیان و حادثه‌دیدگان ناشی از انفجار مین، در حالی منتشر می‌شود که پیش‌از‌این برای برخی استان‌ها پایان عملیات پاکسازی جشن گرفته شد. به‌عنوان مثال کرمانشاه، نخستین استانی بود که بهمن ٩١ پایان عملیات پاکسازی در آن جشن گرفته شد. این در حالی است که بنا بر آخرین گزارشی که از قربانیان مین در سال ٩۵ در سایت «مین و زندگی» منتشر شده، از مجموع ۵۵ کشته و مجروح انفجار مین و مهمات بازمانده از دوران جنگ، پنج نفر (دو کشته و سه مجروح) ساکن استان کرمانشاه بوده‌اند. استان‌های ایلام، کردستان و خوزستان هم وضعی مشابه کرمانشاه دارند.

جشن پاکسازی ایلام، پایان سال ٩١ و جشن پاکسازی کردستان، پایان سال ٩٠ و جشن پاکسازی خوزستان، سال ٩۴ برگزار شد؛ اما جمعه، ۲۱ اردیبهشت ١٣٩۷، خبری جدید در رسانه‌ها منتشر شد؛ خبری به این شرح: «در پی انفجار مین به‌جا‌مانده از دوران جنگ در منطقه پیچون «روستایی از توابع بخش کلاترزان شهرستان سنندج یک کودک ۱۱ساله از ناحیه دو دست قطع عضو شد و یکی از چشم‌های او نیز تخلیه شد و گوش و بدن کودک نیز به‌شدت زخمی شده است».

در حدود ۴۲۰۰۰ کیلومتر مربع از اراضی ایران آلوده به مین‌های به‌جا مانده و عمل‌نکرده جنگ ایران و عراق است که نظامیان عراقی در زمان اشغال این مناطق در زمین تعبیه کرده‌اند.

دولت ایران نیز همچنان به تولید، استفاده و صادرات مین‌های ضدنفر ادامه می‌دهد و معتقد است استفاده از این مین‌ها تنها راه مؤثر برای تأمین امنیت مرزهای طولانی این کشور است.

بر همین اساس بخش‌هایی از مرزهای ایران با افغانستان، پاکستان و عراق مین‌گذاری شده‌است؛ در جریان درگیری‌های دهه ۱۳۶۰ در کردستان هم بسیاری از اراضی این منطقه مین‌گذاری شدند.
Facebook
Twitter
Google+

صدور حکم ۷۴ ضربه شلاق برای علیرضا سپاهی لائین، نویسنده و روزنامه نگار / سند

علیرضا سپاهی لائین، نویسنده و روزنامه نگار خراسانی به اتهام “توهین به مقامات و مامورین” در شعبه اول دادگاه کیفری ۲ کلات به ۷۴ ضربه شلاق تعزیری محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، علیرضا سپاهی لائین فرزند گل محمد، نویسنده و روزنامه نگار خراسانی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ پس از مراجعه به دادگاه به دنبال دادرسی پرونده پیشین خود توسط شعبه اول دادگاه کیفری ۲ کلات به “توهین به مقامات و مامورین” متهم و به تحمل ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.

این روزنامه نگار پیشتر در پی انتشار یادداشتی مرتبط با جهل عمومی تحت عنوان «جهل، تواناتر از سیل» از سوی دادسرا به اتهام «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» احضار شده بود، بعد از عدم حضور به دستور قاضی نظری، بازداشت و راهی زندان وکیل‌آباد شد و در تاریخ ۱۸ آذرماه سال گذشته تا زمان برگزاری دادگاه با تودیع وثیقه آزاد شد.
یک منبع نزدیک به علیرضا سپاهی در رابطه با صدور حکم شلاق برای وی به گزارشگر هرانا گفت: “دادگاه کلات شعبه ویژه مطبوعات نداشته و قضات این دادگاه تجربه و شناخت لازم در این حوزه را ندارند. قاضی «ن» که وی را احضار کرده بود بدون خواندن متن نوشته شده به یک پرسش کلی درباره آن اکتفا کرد. وقتی که قاضی، متخصص مطبوعات و ادبیات نباشد، حتی خواندن متن ادبی هم برایش دشوار است. چه بسا که قاضی “ن” محترم، قادر به روخوانی صحیح شعر مولوی هم نباشد. در حالی که همین شعر، محور متنی است که موجب محاکمه شدن آقای سپاهی شد.

احضاریه آقای سپاهی به لائین، روستای زادگاه ایشان ارسال شده بود حال آنکه ایشان اکنون نزدیک به سی سال است که ساکن مشهد هستند. همچنین تاخیر در دریافت احضاریه باعث تاخیر در مراجعه شده که قاضی در پاسخ به دلیل این امر به ایشان گفته احضاریه توسط برادرت امضا شده و تو موظف بودی سر وقت اینجا باشی!

قاضی «ن»، قاضی جوانی که آن روز جانشین بازپرس بود، نیم ساعت مانده به پایان وقت اداری از آقای سپاهی درخواست وثیقه ۲۰ میلیون تومانی کرد در حالی که رئیس قوه قضائیه در جایی گفته بود باید از مطالبه‌ی وثیقه در مواقع نالازم و ناممکن خودداری شود. همچنین قاضی وی را تهدید کرد که در صورت عدم تامین وثیقه، او را بازداشت خواهند کرد.
علیرضا در پاسخ در جمله‌ای گفت که «حتی یک بچه هم می‌داند در این وقت کم، نمی‌توان وثیقه جور کرد» و این شد اتهام توهین به مقامات و مامورین!”

لازم به ذکر است، علیرضا سپاهی لایین که پیشتر نیز سابقه‌ی چندین بار احضار، بازجویی و بازداشت را دارد، آخرین بار در روز ۸ مرداد ۱۳۹۰ به اتهام «ارتباط با احزاب کرد» توسط اداره‌ی اطلاعات مشهد بازداشت شده و پس از آزادی به قید وثیقه، در بهمن‌ماه ۱۳۹۲ در مشهد از سوی قاضی سلطانی، به ١١ ماه حبس، ۵ سال محرومیت از فعالیت فرهنگی و پرداخت جریمه‌ی نقدی محکوم شد که مدت ۸ ماه از این محکومیت را در زندان سپری کرد.

از این نویسنده و شاعر کرد تاکنون بیش از ١٠ جلد کتاب به زبان‌های کردی و فارسی به چاپ رسیدە است.

اعتصاب غذای یک زندانی در زندان رجایی شهر کرج در هجدهمین سال حبس

علی اشرف پروانه، زندانی که مدت ۱۸ سال است در زندان رجایی شهر کرج تحمل حبس می‌کند، در اعتراض به مخالفت قاضی ناظر زندان با اعزام وی به مرخصی، از روز سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ دست به اعتصاب غذا زده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، علی اشرف پروانه فرزند منصور، زندانی محکوم از بابت “سرقت مسلحانه” مدت ۱۸ سال است که در زندان رجایی شهر کرج تحمل حبس می‌کند.

این زندانی از روز سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ماه در اعتراض به تداوم مخالفت قاضی ناظر زندان با اعزام وی به مرخصی دست به اعتصاب غذا زده است.
لازم به یادآوری است، آقای پروانه در سال ۹۱ نیز با وجود اخذ تمام مدارک لازم، و سپردن وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی، با ممانعت دادستان برای اعزام به مرخصی روبرو شد.

علی اشرف پروانه که در سال ۱۳۷۸ بازداشت شده، به اتهام سرقت مسلحانه ابتدا به اعدام و سپس به تحمل ۲۹ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد.

وی در مورد اتهامش به گزارشگر هرانا گفته بود: “سرقتهای من به هیچ وجه مسلحانه نبوده است. تنها به این دلیل که ما در منطقه کرد نشین زندگی می‌کنیم و همه مردم در منازلشان اسلحه نگهداری می‌کنند، پس از بازداشت از منزل ما سلاح گرم کشف شد و مامورین، پرونده ما را از سرقت عادی به سرقت مسلحانه تغییر دادند. در صورتی که هیچ دلیلی دال بر اینکه من سرقت مسلحانه انجام داده باشم وجود ندارد.”

وی سپس در سال ۸۴ به همراه ۲ نفر از همسلولی‌هایش بنامهای اردشیرکشاورزفر و محمدصدیق کریمی نقشه فرار بزرگی را طراحی کرد، آن‌ها به سبک فیلم‌های سینمایی پس از به دست آوردن نقشه زندان رجایی شهرکرج از فضاهای خالی که مختص تمهیدات آب و فاضلاب زندان بود، استفاده کردند و به حفاری تونلی ۱۸ متری در دیواره بتنی دست زدند تا خود را به تونل سالن ملاقات برسانند و از آن طریق فرار کنند.

پس از حدود یکسال علی اشرف پروانه و اردشیر کشاورزفر بازداشت می‌شوند و آقای پروانه پس از بازداشت مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و در پرونده قتل قاضی مقدس مظنون شناخته می‌شود.

وی به همین اتهام بیش از دوسال را در سلول انفرادی سپری کرد و مورد شکنجه‌های جسمی فراوان قرار گرفت. این اتهام، زمانی که عاملین اصلی قتل قاضی حسن مقدس بازداشت شدند از روی وی برداشته شد و علی اشرف تنها به اتهام فرار از زندان به یک سال حبس دیگر محکوم شد.
Facebook
Twitter
Google+

آزادی دو شهروند بهایی در اهواز

میترا بدرنژاد (زهدی) و فرج الله بنگاله، دو شهروند بهایی امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ با تودیع وثیقه آزاد شدند.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، میترا بدرنژاد (زهدی)، شهروند بهایی ساکن اهواز در تاریخ ۱۲ اسفندماه سال گذشته توسط ماموران اداره اطلاعات بازداشت شده بود.

این شهروند بهایی امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ پس از حدود ۲ ماه و نیم بازداشت که ۵۳ روز آن در انفرادی بوده است، با تودیع وثیقه ۲۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.

گفتنی است، در زمان بازداشت خانم بدرنژاد منزل ایشان تفتیش شده و لوازمی از قبیل لب‌تاپ و کتاب‌های وی نیز توسط نیروهای امنیتی ضبط شده بود.

همزمان با آزادی میترا بدرنژاد، فرج الله بنگاله دیگر شهروند بهایی که در تاریخ ۸ فروردین ماه سال جاری توسط نیروهای امنیتی در شیراز بازداشت شده بود، امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ پس از گذشت ۴۶ روز با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.

این شهروند بهایی پس از بازداشت در ابتدا به اداره اطلاعات شیراز، معروف به پلاک ۱۰۰ و پس از آن به اداره اطلاعات اهواز منتقل شده بود.

لازم به ذکر است، در زمان بازداشت آقای بنگاله، نیروهای امنیتی پس از تفتیش منزل، لوازم شخصی وی از جمله کتاب، لب تاپ و موبایل را نیز ضبط کرده‌اند.

شهروندان بهایی در ایران از آزادی‌های مرتبط با باورهای دینی محروم هستند، این محرومیت سیستماتیک در حالی است که طبق ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر و ماده ۱۸ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر شخصی حق دارد از آزادی دین و تغییر دین با اعتقاد و همچنین آزادی اظهار آن به طور فردی یا جمعی و به طور علنی یا در خفا برخوردار باشد.

بر اساس منابع غیررسمی در ایران بیش از سیصد هزار نفر بهایی وجود دارد اما قانون اساسی ایران فقط اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری را به رسمیت شناخته و مذهب بهاییان را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل طی سالیان گذشته همواره حقوق بهائیان در ایران به صورت سیستماتیک نقض شده است.

گزارشی از آخرین وضعیت فعالان کارگری بازداشت شده در سنندج

یدالله صمدی و امیر شهابی دو فعال کارگری که در تجمعات روز جهانی کارگر در سنندج بازداشت شده بودند، به زندان مرکزی سنندج منتقل شدند. در خبری دیگر آرمین شریفی (شریفه) فعال کارگری و عضو سندیکای کارگران فصلی و ساختمانی شهرستان سنندج پس از یک هفته بازداشت در بازداشتگاه اداره اطلاعات این شهر به زندان مرکزی سنندج منتقل شده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، یدالله صمدی، فعال کاگری و دبیر سندیکای نانوایان و امیر شهابی، رییس سندیکای نانوایان دو فعال کارگری هستند که در تجمعات روز جهانی کارگر در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ در سنندج بازداشت شدند.

یک منبع مطلع در این خصوص به گزارشگر هرانا گفت: “یدالله صمدی و امیر شهابی دو فعال کارگری که در تجمعات روز جهانی کارگر در سنندج بازداشت شده بودند  پس از ۱۴ روز نگهداری در سلول انفرادی اداره اطلاعات به زندان مرکزی سنندج منتقل شدند.

گفتنی است پیش از این نیز در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ماه سال جاری برای یدالله صمدی قرار بازداشت موقت یک ماهه صادر شد با این حال وی به صدور حکم بازداشتش اعتراض کرد.

وی در اردیبهشت ماه سال ۹۵ نیز در تجمع روز جهانی کارگر در شهر سنندج، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود.

همچنین در خبری دیگر آرمین شریفی (شریفه)، فعال کارگری و عضو سندیکای کارگران فصلی و ساختمانی شهرستان سنندج که  از روز سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ پس از احضار به دفتر اداره اطلاعات سنندج بازداشت شد شده بود، امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ پس از گذشت یک هفته به زندان مرکزی سنندج منتقل شده است.

از اتهامات و دلایل بازداشت  آقای شریفی کماکان اطلاعی در دست نیست.

لازم به ذکر است هرانا پیش‌تر گزارشی از تداوم بازداشت و بی‌خبری این ۳ فعال کارگری بازداشت شده در سنندج منتشر کرده بود.

آغاز محاکمه صدها دراویش گنابادی در تهران

بر اساس اعلام رئیس کل محاکم انقلاب تهران روند محاکمه دراویش گنابادی بازداشت شده در واقعه موسوم به “گلستان هفتم” در تهران آغاز شده است. در اولین مرحله از این دادرسی گفته میشود پس از تعیین دو شعبه ویژه برای رسیدگی به این حجم از پرونده ها، حداقل ۷۰ تن از بازداشت شدگان از جمله تعدادی از زنان زندانی مورد تفهیم اتهام قرار گرفتند.

به گزارش خبرگزاری هرانا، موسی غضنفرآبادی رئیس کل محاکم انقلاب تهران در گفت‌وگو با خبرنگار قضایی فارس با اعلام این خبر گفت: پرونده بیش از ۷۰ نفر از دراویش گنابادی به دادگاه انقلاب آمده و تعیین شعبه شده است.

وی ادامه داد: برای رسیدگی به این پرونده‌ها فعلا دو شعبه ۱۵ و ۲۶ دادگاه انقلاب تعیین شده اند و پرونده‌ها به این شعب ارجاع شده است.

رئیس کل محاکم انقلاب تهران تصریح کرد: در آینده شاید تعداد شعب رسیدگی کننده به این پرونده‌ها افزایش یابد اما فعلا همین دو شعبه اختصاص یافته است.

در حالی غضنفرآبادی درخصوص اتهامات این افراد مدعی شد “اتهامات استخراج شده از متن پرونده‌ها و قید شده در کیفرخواست‌ها از سوی دادستانی تهران مسائل امنیتی تشخیص داده شده است.” که منابع نزدیک به دراویش زندانی به هرانا گفتند عمده اتهامات تفهیم شده ذیل عنوان “اقدام علیه امنیت ملی” شامل؛ «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور»، «تمرد از دستور مامورین» و «اخلال در نظم و آسایش عمومی» و در مواردی نیز «عضویت در مجذوبان نور» عنوان شده است.

تاکنون از بین دراویش بازداشت شده صرفا پرونده “محمد ثلاث” به صدور حکم ۳ بار اعدام منتهی شده است. روند دادرسی شتابزده ای که مورد نقد سازمان های مدافع حقوق بشر قرار گرفت.

هر چند حدود ۴۰۰ درویش گنابادی در ماجرای موسوم به “گلستان هفتم” در تهران بازداشت شدند با اینحال مشخص نیست چه تعدادی از آنان کماکان در زندان به سر می برند و همینطور ۷۰ فردی که راهی دادگاه شده اند چه کسانی هستند.

در حال حاضر عمده دراویش زندانی در زندان تهران بزرگ و همینطور زندان زنان قرچک ورامین هستند، بعضی از آنان نیز در اختیار نیروی انتظامی و همینطور اطلاعات سپاه هستند.

 دراویش گنابادی در زمان دستگیری و همچنین در دوره بازجویی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. همینطور بدون دریافت خدمات درمانی در زندان مانده اند.

محمد راجی، یکی از دراویش گنابادی بود در همین واقعه دستگیر و در زمان بازجویی جان خود را از دست داد.

لازم به یادآوری است، از نیمه‌شب ۱۴ بهمن‌ماه سال جاری حضور پر تعداد نیرو های امنیتی و انتظامی در اطراف منزل دکتر نور علی تابنده با واکنش منفی سایر دراویش مواجه شد، دراویش گنابادی در حمایت از قطب خود تجمعاتی اطراف منزل دکتر تابنده تشکیل دادند، این تجمعات با دخالت نیروهای انتظامی و لباس شخصی به خشونت کشیده شد و صدها تن زخمی و بازداشت شدند؛ این در حالی بود که پیش‌تر در شامگاه چهارشنبه مورخ ۴ بهمن‌ماه نیز مامورین امنیتی در اقدامى مشابه در همین مکان حضور یافتند که موجى از نگرانى‌ها در میان دراویش را رقم زده بود.

در حالی که مسئولان قضایی و انتظامی تعداد بازداشت شدگان را ۳۰۰ تن اعلام کرده بودند، کمیته پیگیری دراویش زندانی لیستی از مشخصات ۳۲۴ تن از بازداشت شدگان را منتشر کرد. این منبع تعداد بازداشتی ها را بسیار بیشتر از این رقم برآورد می کند.

بازیگر معروف و همسرش در ورزشگاه آزادی بازداشت شدند

یکی از بازیگران کشورمان که قصد داشت همراه با همسرش که آرایش مردانه کرده بود برای تماشای بازی فوتبال بین تیم‌های پرسپولیس و الجزیره وارد ورزشگاه آزادی شود توسط نیروی انتظامی بازداشت شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از فارس، قبل از شروع بازی تیم‌های پرسپولیس و الجزیره یکی از بازیگران سینما کشورمان قصد داشت به همراه همسرش وارد ورزشگاه آزادی شوند که این دو نفر توسط نیروهای انتظامی بازداشت شدند.

همسر این بازیگر با گذاشتن ریش و سبیل قصد داشت با ظاهری مردانه وارد ورزشگاه آزادی شود اما با آگاهی مسئولان یگان ویژه این دو نفر بازداشت شدند.

لازم به یادآوری است که روز جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، دو خانم مرد‌پوش که برای تماشای بازی فوتبال سپاهان و استقلال به ورزشگاه نقش جهان اصفهان رفته بودند، قبل از ورود به داخل دستگیر شدند. همچنین سه دختر به همراه یک دختر خردسال که با ظاهری پسرانه قصد ورود به ورزشگاه آزادی و تماشای بازی فوتبال پرسپولیس و سپیدرود را داشتند شناسایی و دستگیر شدند.

همچنین پیشتر مورخ پنج شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶حدود ۳۵ نفر از بانوان که برای مشاهده مسابقه فوتبال به ورزشگاه آزادی مراجعه کرده بودند توسط ماموران نیروی انتظامی بازداشت شده بودند.

سخنگوی وزارت کشور در این زمینه گفته بود که هیچ یک از بانوان مراجعه کننده به ورزشگاه آزادی بازداشت نشده‌اند و بر اساس آخرین گزارش حدود ۳۵ نفر از بانوان که برای مشاهده مسابقه فوتبال به ورزشگاه آزادی مراجعه کرده بودند توسط ماموران نیروی انتظامی به محل مناسبی هدایت می‌شوند که پس از اتمام بازی راهی منزل خواهند شد.

در فروردین ماه امسال رئیس فراکسیون حقوق شهروندی مجلس با بیان اینکه حضور زنان در ورزشگاه حق طبیعی آنهاست است گفته بود که باید ورزشگاه‌ها به شکلی باشند که کودکان، نوجوانان، افراد مسن و یقینا زنان نیز در آن احساس امنیت کنند. وی همچنین اظهار کرد که باید حضور خانواده‌ها در ورزشگاه‌ها آزاد شود، چراکه با این حضور مسائل و معضلات پیچیده فرهنگی در ورزشگاه‌ها به راحتی قابل حل خواهد بود.

پیش‌تر در تاریخ ۲۲ اسفند سال گذشته نیز در دیدار تیم‌های تراکتورسازی ایران و الوصل امارات، دو دختر جوان که قصد داشتند قبل از آغاز بازی با پوشش پسرانه وارد ورزشگاه شوند که انتظامات ورزشگاه با شناسایی آنها مانع ورودشان به ورزشگاه شدند.

در خردادماه سال گذشته نیز یک دختر که با لباس پسرانه در ورزشگاه آزادی حاضر شده بود توسط ماموران ورزشگاه دستگیر شده بود.

هرانا در اسفندماه سال گذشته گفت‌وگویی را با دو دختر که با وجود محدودیت و با لباس و گریم مردانه به وارد ورزشگاه رفته بودند، منتشر کرده بود.

پیش از نیز علی کریمی بازیکن سرشناس فوتبال ابراز امیدواری کرده بود که شرایط برای ورود زنان به استادیوم‌ها فراهم شود. پیش از این هم مسعود شجاعی، کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران از رئیس‌جمهور خواسته بود که شرایطی فراهم کند تا زنان هم بتوانند از نزدیک فوتبال تماشا کنند.

حضور زنان ایرانی در ورزشگاه‌های ایران در سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ و در راستای سیاست‌های حکومت جمهوری اسلامی مبنی بر جداسازی زن و مرد و دیدگاه‌های مراجع تقلید شیعه در این باره محدود شد.

در سال‌های دهه هفتاد و هشتاد این موضوع با درخواست زنان برای دیدن بازی‌های ورزشی خصوصا فوتبال جدی‌تر شد و فشار کنفدراسیون‌های ورزشی آسیایی و جهانی برای پایان دادن به این ممنوعیت ابعاد تازه‌تری به این موضوع داد.

سمکو خلقتی از زندان طبس آزاد شد

سمکو خلقتی، زندانی تبعیدی به زندان طبس پس از تحمل ۹ سال حبس با اعمال قانون تجمیع احکام از این زندان آزاد شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ماف نیوز، سمکو خلقتی فارغ‌التحصیل رشته متالوژی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه صنعتی شریف و از کارکنان سابق «تاسیسات آب سنگین اراک» و محکوم به ۱۵ سال حبس تعزیری شامل ۵ سال حبس در تبعید، روز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ با اعمال ماده ۱۳۴ موسوم به ماده تجمیع احکام از زندان طبس آزاد شد.

این زندانی سیاسی اهل مهاباد که تجربه حضور در زندان‌های مختلف کشور را در ایام طی شده از حبس خود دارد، روز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، پس از تحمل ٩ سال حبس با اعمال ماده ۱۳۴ موسوم به ماده تجمیع احکام از زندان طبس در استان خراسان جنوبی آزاد شد.

سمکو خلقتی در سال ۱۳۸۸ در شهر اراک دستگیر شد و مدتی در سلول های انفرادی اداره اطلاعات تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت. آنگونه که خود مدعی شد تحت این فشارها، مجبور به مصاحبه ای مبنی بر صلح آمیز بودن تاسیسات آب سنگین اراک و استفاده از آن برای بیماران سرطانی شد که این مستند تحت عنوان «زمانی برای خیانت» از جمله در شبکه پرس تی وی و همچنین در برنامه «دریچه» در شبکه مستند، روی آنتن رفت.

این فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف سپس به زندان اوین تهران منتقل و مدتی را در بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ تحت بازجویی و حتی تهدید به اعدام گذراند.
در سال ۸۹ این زندانی سیاسی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی با اتهامات «همکاری با حزب دموکرات کردستان» و «ارائه اطلاعات برنامه صلح آمیز هسته ای ایران به بیگانگان» به ۱۰ سال حبس تعزیری و ۵ سال حبس در تبعید در زندان طبس، جمعا ۱۵ سال محکوم شد. وی هنگام «ابلاغ شفاهی» حکم توسط قاضی صلواتی تهدید شد که در صورت اعتراض، حکمش به اعدام تبدیل خواهد شد.

آقای خلقتی از سال ۸۹ تا ۹۴ بین زندان رجایی شهر کرج و بندهای مختلف اوین جابه‌جا شده است. او پس از محکومیت به زندان رجایی شهر منتقل شد و دوباره به بند ۲۰۹ زندان اوین بازگشت. در سال ۹۱ وی در بندهای ۳۵۰، بند عمومی ۱۲۲ و ۲۰۹ زندان اوین نگهداری و دوباره به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

در سال ۹۲ بار دیگر سمکو خلقتی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و در سال ۹۳ همراه با زندانیان امنیتی به بند ۷ سالن ۱۲ این زندان منتقل شد.

در تابستان سال ۹۴ با درخواست آقای خلقتی و به هدف طرح موثرتر درخواست اعمال ماده ۱۳۴ “تجمیع احکام” به زندان اراک منتقل شد و مدتی بعد نهایتا به زندان طبس تبعید شد.

هرانا در اردیبهشت ماه سال گذشته گزارشی از آخرین وضعیت این زندانی سیاسی را منتشر کرده بود.
Facebook
Twitter
Google+

موهایت تحریک کننده است؛ جزئیاتی از تنبیه عجیب یک دانش‌آموز در آبادان

– نرگس دانش‌آموز کلاس ششم دبستان گلستان آبادان وقتی به خانه رفت، گیس‌‌بریده‌اش را در مشت گرفته بود و گریه می‌کرد. اسپری آسمش را در مدرسه جا گذاشته بود. «تحریک‌کننده یعنی چه؟» این سوالی بود که نرگس چندین‌بار از خواهر بزرگترش پرسید و جوابی نگرفت. پدر و مادر، چشمان خیس دخترشان را خواندند و او را به دکتر بردند. او دچار شوک تنفسی شده بود.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از شهروند، خواهر دانش‌آموز تنبیه‌شده گفته است: “روزی که موهای نرگس را کوتاه کردند، از شدت استرس، نفسش‌ بالا نمی‌آمد، با موهای بریده به خانه آمد.

«نرگس موهات کو؟» این جمله‌ای است که «نرگس» بارها با گریه آن را تکرار و هر بار بیشتر از قبل گریه کرد؛ سوالی که همکلاسی‌هایش بعد از دیدن دسته موی بریده‌شده‌اش از او پرسیدند.

نرگس دانش‌آموز کلاس ششم دبستان گلستان آبادان وقتی به خانه رفت، گیس‌‌بریده‌اش را در مشت گرفته بود و گریه می‌کرد. اسپری آسمش را در مدرسه جا گذاشته بود. «تحریک‌کننده یعنی چه؟» این سوالی بود که نرگس چندین‌بار از خواهر بزرگترش پرسید و جوابی نگرفت. پدر و مادر، چشمان خیس دخترشان را خواندند و او را به دکتر بردند. او دچار شوک تنفسی شده بود.

ماجرا چه بود؟
صبح یکشنبه شانزدهم اردیبهشت، «نرگس» مثل هر روز دیگر در صف صبحگاهی دبستان گلستان ایستاد تا به نوبت وارد کلاس درس شود، اما این جمله او را نگه داشت: «مثل اینکه تو آدم نمی‌شوی، باید موهایت را ببُرم.» جمله‌ای که باعث وحشت نرگس شد. معاون پرورشی، «نرگس» را جلوی چشم بچه‌ها از صف بیرون کشید و با تکرار این جمله او را به دفتر مدرسه برد. قیچی را گرفت، نصف موهایش را برید و به دستش داد: «موهایت تحریک‌کننده است.»

وقتی نرگس وحشت‌زده از کار معاون با آن حالت به خانه رفت، خانواده‌اش تصمیم به شکایت گرفتند و این کار را هم کردند. برای معاون پرورشی مدرسه حکم کیفری صادر و قرار بر این شد تا زمانی که به پرونده رسیدگی می‌شود، معاون در حالت تعلیق قرار گیرد. نرگس اما از آن روز دیگر رغبتی به مدرسه‌رفتن ندارد، هر چند آموزش‌وپرورش بعد از رسانه‌ای‌شدن این ماجرا جوابیه‌ای خطاب به رسانه‌های منتشر‌کننده این خبر نوشت و در آن عنوان کرد که «یکی از دانش‌آموزان پایه ششم دبستان گلستان شهرستان آبادان با وجود دریافت تذکر نسبت به کوتاه‌کردن موهایش اقدامی نمی‌کند، اما متاسفانه شانزدهم اردیبهشت معاون پرورشی این دبستان در اقدامی غیراصولی، نابخردانه و برخلاف موازین تربیتی اقدام به کوتاه‌کردن دو سانت از موی دانش‌آموز که از مقنعه بیرون مانده بود، می‌کند.

اگرچه در نخستین فرصت معاون آموزش ابتدایی این شهرستان همراه جمعی از مسئولان ستادی برای دلجویی از خانواده این دانش‌آموز به منزل او می‌روند. البته در همان ساعات اولیه معاون پرورشی برای دریافت توضیحات به اداره آموزش‌وپرورش آبادان دعوت می‌شود. اظهارات این معاون گرفته شده و پس از دریافت شکایت اولیای دانش‌آموز پرونده تشکیل می‌شود. این پرونده شنبه ۲۲اردیبهشت به هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری اداره کل آموزش‌وپرورش خوزستان فرستاده شد. فعالیت این معاون پرورشی تا اطلاع ثانوی در حالت تعلیق قرار دارد. شایعه بستری‌شدن او به دنبال این اتفاق از اساس کذب است.»

روایت خواهر نرگس از ماجرای دبستان گلستان آبادان

«نرگس» دانش‌آموز مقطع ششم است و در دبستان گلستان آبادان تحصیل می‌کند که ماجرای کوتاه‌کردن مویش توسط معاون پرورشی مدرسه، این روزها به سرخط خبرها تبدیل شده. ماجرایی که به شکایت از معاون مدرسه و بازشدن پرونده قضائی کشیده شد. «مروارید» خواهر نرگس در گفت‌وگو با «شهروند» روند شکایت از معاون مدرسه را تشریح می‌کند.

شما چطور از ماجرا اطلاع پیدا کردید؟

از سر کار که رسیدم خانه متوجه شدم کسی در خانه نیست و پرس‌وجوها نشان از این داشت که نرگس را برده‌اند دکتر. نرگس اسپری آسمش را در مدرسه جا گذاشته بود. بعد فهمیدم که چه اتفاقی در مدرسه برایش افتاده. روزی که موهای نرگس را کوتاه کرده بودند، از شدت استرس نفسش‌ بالا نمی‌آمد و با موهایش در دست به خانه آمده بود. ما اصالتا کُرد هستیم و در فرهنگ ما اگر زنی اشتباهی مرتکب شود یا سنگسارش می‌کنند یا موهایش را کوتاه می‌کنند. همه ما از این ماجرا شوکه شده‌ایم.

مسئولان مدرسه براین مسأله تاکید داشتند که قبل از این ماجرا در مورد کوتاهی مو به «نرگس» تذکر داده بودند.

نه نرگس و نه خانواده در این زمینه تذکری از مدرسه نگرفته بودند و اصلا این مسأله درست ندارد. اگر تذکری در این مورد داده می‌شد، بی‌شک بعد از این ماجرا ما هیچ‌گونه پیگیری نمی‌کردیم.

گفته می‌شود تنها دو سانت از موهای نرگس کوتاه شده.

موهای نرگس تا روی کمرش است و اینگونه نیست که یکی، دو سانت از آن کوتاه شده باشد بلکه معاون پرورشی موهای نرگس را از نصفه قیچی کرده است.

واکنش مسئولان مدرسه چه بود؟
بعد از این ماجرا مسئولان مدرسه به منزل ما آمدند و اجازه نمی‌دادند در مورد این مسأله با جایی صحبت کنیم. بارها با مدیر آموزش‌وپرورش و رئیس کلانتری و… برای گرفتن رضایت به منزل ما مراجعه کردند، از آنجایی که معاون پرورشی باردار است، مادرم کمی حساس شده و دلش به رحم آمد اما من اجازه نمی‌د‌هم رضایت بدهند، چون این خانم باید پاسخگوی کار اشتباهی که کرده‌اند، باشند. من از آموزش‌وپرورش هم پرسیدم که آیا اولیای مدرسه حق چنین کاری را دارند یا خیر؟ که گفتند بخشنامه شده است موهای دانش‌آموز حتی اگر شپش داشته باشد، بدون اجازه اولیای دانش‌آموز، نمی‌توان آن را کوتاه کرد. تنها حقی که اولیای مدرسه دارند این است که اجازه ندهند دانش‌آموز به مدرسه نیاید.

شرایط روحی نرگس بعد از این ماجرا چطور است؟

نرگس از لحاظ روحی ضربه خورده است و علاقه‌ای ندارد به مدرسه برود. چهار‌سال پیش نرگس از یک ساختمان چهارطبقه سقوط کرد. از آن حادثه به بعد دچار استرس عصبی شده. بعد از آن ماجرا از شدت استرس موهای نرگس سکه‌ای می‌ریخت. دو‌سال طول درمان گرفتیم و برای درمان آن به شهرهای مختلف مراجعه کردیم. به تهران، اراک، شیراز و اصفهان رفتیم. برنامه‌های زیادی را اجرا کردیم تا از استرسش کاسته شود و موهایش شروع به رشد کند. بعد از این موضوع همه ما روی موهای نرگس حساس بودیم، چون در طول درمان نرگس خیلی اذیت شد و بچه‌ها او را کچل صدا می‌زدند و همیشه از این می‌ترسید که موهایش رشد نکند. زمانی که موهایش رشد کرد، موهایش را خیلی دوست داشت.

مسئولان آموزش‌وپرورش مدعی‌اند نامه‌ای از طرف پدر شما به آموزش‌وپرورش رسیده مبنی بر اینکه شکایتی در این مورد ندارد و از نظر آنها این پرونده مختومه است.
من از طرف پدر و مادرم برای تنظیم شکایت اقدام کرده‌ام و هیچ‌کدام از اعضای خانواده اقدامی در راستای مختومه‌شدن پرونده نداشته‌اند و نامه‌ای از طرف پدرم با این مضمون به آموزش‌وپرورش ارایه نشده است.