نامه اعتراضی شیما بابایی به علی خامنه‌ای؛ “نمی‌توانم در مقابل ظلمی که به کشورم رفته است سکوت کنم

شیما بابایی، فعال مدنی و فرزند ابراهیم بابایی (زندانی سیاسی سابق)، در نامه‌ای خطاب به علی خامنه‌ای، ضمن اشاره به عدالتی‌ها و رنج های وارده از سوی حکومت جمهوری اسلامی بر خود و خانواده‌اش خواستار آن شده که انتخاباتی آزاد در ایران برگزار گردد. این فعال مدنی همچنین تأکید داشته است که باید فراهم شود تا مردم خودشان سرنوشت کشور را رقم بزنند.
متن این نامه که برای انتشار در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، در پی می‌آید:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای علی خامنه‌ای رهبر خود منتسب جمهوری اسلامی!
من شیما بابایی فرزند ابراهیم یکی از مردم ایران هستم
سخنان شما را که شنیدم احساس کردم هیچ‌گاه در جامعه‌ای که ادعای رهبری آن را دارید زندگی نکرده و درک درستی از شرایط زندگی در آن را ندارید، لازم دیدم تنها قسمتی از سرگذشت خود را برایتان روایت کنم شاید درک بهتری از شرایط پیرامون به شما بدهم، هر چند قلم ناتوان است از بازگویی رنجی که در این ۳۸ سال بر من و خانواده‌ام و این مردم تحمیل شد!
پدر من در سن ۱۷ سالگی در اوایل دهه شصت تنها به دلیل نگهداری چند کتاب که در حکومت اسلامی جرم محسوب می‌شد به مدت یک سال تحت شدیدترین شکنجه‌های روحی و جسمی در زندان مرکزی شهر ساری محبوس بود!
پس از آزادی از زندان، کشور درگیر جنگی بود که نظام و رهبر سابق به مردم ایران تحمیل کرده بودند تصمیم گرفت برای دفاع از خاک میهن و هم‌وطنانش در لباس مقدس سربازی جلوی دشمن بایستد و البته که ایستاد، اما با پایی که در آن یک ترکش جا خوش کرده بود و اعصابی که دچار موج گرفتگی شد! در نهایت با ۴۵ درصد جانبازی برگشت!
جنگ بالاخره با نوشیدن جام زهری تمام شد..
اما آنچه از آن روزها به یادگار ماند کشوری ویران با آمار سرسام‌آور کشته‌شدگان و جانبازان و اسیران جنگی بود. با خانواده‌هایی که تا پایان عمر یا داغدار عزیز بودند یا پرستار و یا چشم‌به‌راه آزادی و برگشتشان..
پس از جنگ با مادرم ازدواج کرد و برای ادامه تحصیلی که در این سال‌ها از آن بازمانده بود به تهران مهاجرت کرد.
وی در دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شد و شروع به تحصیل کرد..
در حوادث غمگین سال ۷۸ درگیری‌های کوی دانشگاه در تمام صحنه‌ها همواره در کنار دوستان و مردمش حضور داشت، به یاد دارم زمانی را که با پدر و مادر و خواهرم در یکی از اعتراضات که برادران ارزشی موتورسوار شما (انصارحذب الله) با قمه و باتوم به جمعیت یورش می‌بردند، جمعیت دگرگون شد و همگی به سمت خانه‌ها دویدیم، درب خانه‌ها یکی پس از دیگری باز می‌شد و به مردم پناه می‌دادند!
هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای که من و پدرم از مادر و خواهرم ناخواسته جدا شدیم و در خانه‌ای دیگر پناه گرفتیم از فرط وحشت ضجه می‌زدم که مبادا عزیزان شما بلایی بر سر مادر و خواهر من که نمی‌دانستم کجا هستند بیاورند!
بگذریم..
من در جامعه اسلامی رشد کردم که شما و دوستانتان به مردم تحمیل کردید!
در جامعه‌ام همیشه برخورد ناشایست و تبعیض‌آمیزی با جنس خود دیدم! از حق پوشش که ابتدایی‌ترین حقوق انسانی است تا شخصی‌ترین احقاق انسانی‌ام!
ظلم‌هایی که یا به‌وسیله مأموران شما یا با پیاده‌سازی فرهنگی که شما به مردم تحمیل کردید صورت گرفت.
راستی شما چیزی از فقر میدانید؟ آیا تابه‌حال فشارهای تحریم را احساس کرده‌اید؟ آیا میدانید شما و دوستانتان در این ۳۸ سال چه بر سر ایران و ایرانی آورده‌اید؟
من مردمی را می‌شناختم که از اقلیت‌های مذهبی بودند و از اندک امکاناتی که ما داشتیم مثل حق تحصیل و کار هم محروم بودند و ما با تمام این محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی که به خواست شما و اطرافیانتان به جامعه تحمیل شده بود زندگی کردیم و بزرگ شدیم..
اما هرگز با آن خو نگرفتیم!
مبارزه و تن ندادن به ذلت خصیصه بسیاری از مردم ماست، مردمی که هم‌اکنون بر سر مخالفت با شما به سرنوشت‌های غمگینی دچار شده‌اند!
پدرم که با مدرک دکتری فارغ‌التحصیل شده بود به کار و زندگی عادی خود ادامه داد تا که سال ۸۸ رسید و بقول شما فتنه آغاز شد!
پدرم همراه چند تن از دوستانش در اعتراضات مردمی شرکت کرد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد و به ۶ سال و ۹ ماه حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد!
مردی که در سال‌های جنگ نیمی از بدنش را در راه این مرزوبوم داده بود حال باید تازیانه‌های حکومت اسلامی شما را بر تن نحیف و رنجورش تحمل کند.
و این‌گونه بود که باز سایه شوم حکومت شما بر روی خانواده‌ی ما افتاد!
بماند که ۱۰ ماه بعد به رجایی شهر تبعید شد و درحالی‌که بیمار بود و نیاز شدید به درمان داشت به مدت یک ماه ناپدید شد..!
چه دلهره‌ها که نکشیدیم که مبادا مأمورانتان او را همانند سعید زینالی نابود کنند و بعد موجودیتش را منکر شوند!
نهایتاً بعد از یک ماه کابوس و دربه‌دری مطلع شدیم که پدرم را در سلول‌های مخوف انفرادی بند ۲۰۹ درحالی‌که در اعتصاب غذا بود قرنطینه کردند و تحت بازجویی و شکنجه قرارش دادند، سپس به بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و ثمره‌اش ۵ سال حبس تعلیقی و این بار تبعید به زندان بندرعباس تنها به دلیل اعتراض!
در تمامی آن سال‌ها که می‌توانستم او را تنها ماهی یک‌بار در آغوش بگیرم، در فضای ملاقاتی‌ها خانواده‌های زیادی را می‌دیدم که محکوم به تبعیض شده بودند یا از نظر عقاید و یا عملکرد. اتهام مشترک تمام آنها عمل و یا تفکر مخالف با شما و حکومتتان بود!
من در این سال‌ها با خانواده‌هایی آشنا شدم که همان عزیزان بسیجی شما، فرزندانشان را با گلوله در کف خیابان کشتند و یا در همان روز عاشورا با ماشین‌های نظامی که قرار بود امنیت مردم را فراهم کند از روی عزیزانشان رد شده بودند!
من با مادری آشنا شدم که دختر ۱۹ ساله‌اش به جرم دفاع از ناموس و شرفش بعد از ۷ سال زندان به دار عدالت اسلامی شما آویخته شده بود..
آه که چه داغ‌هایی داشتند..
دوستان عزیزتر از جانم هرکدام به جرم در دست داشتن قلم و اعتراض به این پیشرفت‌های دولت اسلامی شما هرکدام به بیش از ۱۰ سال زندان محکوم شدند!
راستی این عزیزان در آمارهای پیشرفت شما جایی داشتند؟
باوجود تمام این پیشرفت‌های شما که قلم از نوشتن آنها عاجز است، نتوانستم در مقابل ظلمی که به من و خانواده و دوستان و کشورم رفت سکوت کنم و به اعتراض برخاستم اما دیری نپایید که خودم را در کنار دوستان وجای پدرم در سلول‌های مخوف شما با شکنجه‌های روانی و بازجویی‌های طولانی‌مدت دیدم..
عزیزان شما همان‌گونه که مرحمت فرمودند و پدرم را با مدرک دکتری از حق کار محروم کردند، حال حق تحصیل را هم از فرزندش گرفتند و دیگر اجازه ندادند همانند بسیاری از دوستانم روی دانشگاه را ببینم!
هرچند وقت یک‌بار به‌صورت غیرقانونی مرا به دفترهای پیگیری‌شان که در سراسر تهران شعبه‌های زیادی دارد احضار می‌کنند و به بی‌احترامی و تهدید میهمانم می‌کنند!
این تنها قسمت کوتاهی از زندگی من بود که برایتان شرح دادم بنگرید که در این ۳۸ سال نظام مقدس شما چه بر من و هم‌وطنانم گذشت!
این مردم #قهرند و #آشتی هم نمی‌کنند ما هیچ‌گاه سر سازش با ظلم نداشته و نداریم!
آن آمارها و افتخارانتان تنها به درد خودتان و جمعیت پای منبر نشینتان می‌خورد!
مردم آگاهند, و توصیه‌ای برایتان دارم:
تا ایران دچار هرج‌ومرج و جنگ‌های داخلی نشده با همین #کارنامه_۳۸ ساله پر از افتخارتان از قدرت کناره‌گیری کنید و بستر را برای یک انتخابات آزاد مردمی فراهم کنید تا مردم خودشان سرنوشتشان را رقم بزنند..
ما هم قول می‌دهیم دادگاه‌های عادلانه و علنی برای تمامی آنهایی که در این چند دهه بر ایران و ایرانی تاختند برگزار کنیم، این تضمین را به شما می‌دهیم که در هیچ کجای ایران چوبه‌ی داری برپا نکنیم و تاریخ ننگین شما را تکرار نکنیم..!
پاینده ایران
شیما بابایی
فرزند ایران
دوم_اسفند_یکهزار و سیصد و نود و پنج
تهران