مقایسه مهاجران ایرانی و آوارگان سوری

reza amiri

یک جمله آنجلا مرکل صدراعظم آلمان او را در تاریخ ماندگار کرد. آنجا که گفت آوارگان سوریه به مکه نزدیک تر بودند ولی به اروپا پناه آوردند و اینکه رفتن به مکه کم خطر تر بود اما آنها امواج خطرناک دریای مدیترانه را انتخاب کردند.

فاجعه بحران آوارگان سوری با انتشار عکس هایی از ردیف جنازه ها در ساحل یا مرگ ۷۱ نفر در کامیون حمل گوشت و نیز پخش جدیدترین ویديوی داعش که چهارنفر را زنده زنده کباب می کنند، هر روز ابعاد جدیدی می یابد. سوری ها با کودکان خردسال و بدون جلیقه نجات خود را به دریا می سپارند، زیرا از ماندن در سوریه و زنده زنده کباب شدن کم خطر تر است.

هرچند ایران سوریه نیست، رهبر ایران بشار اسد نیست، و درگیری سیاسی ای که یک حکومت فرصت طلب مذهبی برای ایرانیان پدید آورده، در ظاهر و قضاوت اولیه با مدل حکومت داعش و اسد در سوریه بسیار بسیار متفاوت است، اما وقتی به ابعاد فرار ایرانیان از کشور، بخصوص پس از انتخابات ۸۸ نگاهی می اندازیم نمی توان گفت که عمق فاجعه مهاجرت از ایران از بحران آوارگان سوریه کوچکتر یا قابل قبول تر است.

همه آمار دردناک مهاجرت از ایران حاکی از این است که عمق بحران نارضایتی و اعتراض مردم ایران ۷۸ میلیونی از عمق بحران نارضایتی ۲۳ میلیون مردم سوریه نه کوچک تر است و نه قابل توجیه تر. به همین دلیل مرور آمار مربوط به ایرانیانی که همه وطن و گذشته و داشته های خود را در ایران وا می گذارند و زندگی در خارج از ایران را انتخاب می کنند حاکی از آن است که کشور ایران بسیار بیشتر از سوریه از مهاجرت شهروندان خود در حال آسیب دیدن است و هنوز دارد آسیب می بیند.

طبق آمار جدید سازمان ملل حدود ۱۵۰ هزار سوری طی یکی دو ساله اخیر در اتحادیه اروپا پناه گرفته اند که بیشترین تعداد آنها مردم عادی هستند که فقط و فقط در جستجوی یک سر پناهگاه هستند. اما عمق بحران مهاجرت از ایران بحث سیاسی ـ اجتماعی متفاوتی است که با امنیت ملی و آینده کشور ارتباط پیدا می کند؛هر چند تقریبا همه دولت های ایران به آن عادت کرده اند.

 

 مهاجرت از ایران کجا و آوارگان سوریه کجا !

همه آمار های بین المللی حاکی از آن است که ایران در میان ۹۱ کشور درحال توسعه، رتبه اول را در مهاجرت و فرار نخبه ترین و تحصیلکرده ترین شهروندان به خود اختصاص داده است. به نقل از ویکیپدیا، خروج سالانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ایرانی تحطیلکرده از ایران خسارتی معادل ۱۵۰ میلیارد دلار در سال بر کشور تحمیل می کند. منابع داخلی اخبار متنوع و تقریبا یک دستی را در این ارتباط منتشر می کنند.

 

بنیاد ملی نخبگان ایران اعلام کرده است که ۳۰۸ نفر از بهترین های کنکور و المپیادهای جهانی اکنون در آمریکا هستند و هرگز به کشور باز نمی گردند.

۲۵۰ هزار مهندس و پزشک ایرانی و بیش از ۱۷۰ هزار نفر با تحصیلات عالی در آمریکا زندگی می کنند. بر اساس آمار رسمی اداره گذرنامه در سال ۸۷، روزانه ۱۵ کارشناس ارشد، ۲/۳ نفر با مدرک دکتری و سالانه ۵۴۷۵ لیسانس ایران را ترک کرده اند. صد هزار مهاجر ایرانی در آلمان طی سال های گذشته ۲۰۰۰ جلد کتاب در این کشور منتشر کرده اند درحالی که ۳ میلیون ترک ساکن ترکیه فقط ۱۰۰ جلد کتاب منتشر کرده اند.

بنا بر آمار رسمی در سال ۱۳۹۱ حدود ۱۵۰ هزار دانشجو تقاضای خروج از کشور را داشته اند که اکثر آنها دانشجوی دکترا بوده اند. ۶۴ درصد دانش آموزان ایرانی مدال آور المپیاد طی ۱۴ سال گذشته از ایران رفته اند. سازمان مدیریت و برنامه ریزی نیز اعلام کرده است که ۹۰ نفر از ۱۲۵ دانش آموز المپیادی در ۳ سال گذشته در حال حاضر در آمریکا مشغول تحصیل هستند. این در حالی است که گفته می شود تقریبا اکثر دانشمندان سلول های بنیادی در حال رفتن از ایران هستند.

آمار خروج پرستاران و کادرهای درمانی غیر پزشکی از جدی ترین آمارهای مهاجرت از ایران است. سالانه حداقل ۳۰۰ نفر پرستار از میان کادر های درمانی از ایران خارج می شوند. سختی کار، درآمد پایین، نداشتن امنیت بهداشتی در محیط کار و شناخته شدن پرستاران ایرانی به کارایی در سایت های کاریابی، ازعواملی هستند که امکان استخدام آنها با ده برابر حقوق در کانادا یا امارات را برای آنها امکان پذیر می کند.

عباس میلانی استاد دانشگاه استانفورد و استاد سابق دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز معتقد است که خسارات خروح ایرانیان تحصیلکرده و فرار مغز ها ۳۰۰ برابر خسارت جنگ به کشور آسیب وارد کرده است. به اعتقاد میلانی هر دکتر مهندس با وکیلی که از ایران خارج می شود نزدیک به ۵/۱ تا دو میلیون دلار صرف تعلیم او شده است. با مهاجرت، همه این سرمایه از ایران خارج می شود و چیزی جایگزین آن نمی شود.

برخی از آمار ها از خروج سالیانه ۳۰۰۰۰۰ نفر از کشور حکایت می کند که نتیجه منطقی آن این است که ایران در هر سه سال نزدیک به یک میلیون از جمعیت کیفی خود را از دست می دهد که از شرایط اقتصادی بهتری برخوردارند. اگر این عبارت را در کنار اطلاعات و آمار مدیر کل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت کشور قرار دهیم که می گوید با توجه به اینکه ۳۳. ۳ در صد ایرانی ها فقط یک بچه دارند و تصمیمی برای بچه دیگری ندارند بزودی و از سال ۲۰۱۵ رشد جمعیت ایران ابتدا صفر و بعد بتدریج منفی خواهد شد.

مجله اکونومیست نیز چند ماه پیش به موضوع بحران جمعیتی کشور ایران پرداخت. اکونومیست ضمن مقایسه هرم جمعیتی سه کشور ایران، مصر و ترکیه که کم و بیش بسیار نزدیک به هم هستند و جمعیت تقریبا یکسانی دارند به این نتیجه رسید که بزودی ایران وارد تونل وحشت جمعیتی می شود. منظور اکونومیست جمعیتی بود که به دلیل فشار های اقتصادی و اجتماعی رشد آن بشدت کاهش یافته، جمعیت پیرها افزایش و نیروی کار جوان با سرعت زیادی تقلیل خواهد یافت. هرمی که اکونومیست از جمعیت ایران ترسیم کرده بود برخلاف مصر و ترکیه به شکلی بود که بخش پیر جمعیت در مقایسه با دو کشور مصر و ترکیه در آن بسیار برجسته تر بود.

 

حتی بدتر از صادرات مغزها

حتی گران شدن ارز نیز نتوانست سرعت خروج دانشجویان و تحصیلکرده ها را از کشور کاهش دهد. سرعت خروج جمعیت با کیفیت و گران قیمت از کشور چنان جدی است که دکتر منیژه فیروزی، مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس نیز اعلام کرد آنچه در ایران جریان دارد خروج یا فرار مغزها نیست، این در واقع صادرات مغز ها از ایران است. اما حتی از این هم بدتر است زیرا شما در ازای صادرات یک کالا سرمایه ای را وارد کشور می کنید اما در ازای صدور صدها هزار جمعیت تحصیلکرده به آمریکا و اروپا کشور ایران هیچ چیز به دست نمی آورید. این در حالی است که شدت خروج جمعیت تحصیلکرده به حدی است که تاثیر آن را بر جنس تحصیلکرده ها نیز می توان در یافت. به گفته مشاور کمیسیون مجلس افزایش شمارخروج دختران نخبه از کشور ۴۰ درصد از کل مهاجران است که از شدت گرفتن و عمیق شدن بحران خالی شدن کشور از جمعیت زنان و مردان مولد جوان تحصیلکرده حکایت دارد.

 

 نداشتن امید به آینده ایران

بسیاری ازمردم ایران امیدی به آینده خود ندارند و این عاملی است که روند مهاجرت را تشدید می کند. جوانانی که از ایران خارج می شوند و در اصطلاح به آنان نخبگان کشور گفته می شود برای زندگی کردن، احتیاج به کار، درآمد متناسب با هزینه های زندگی، امکان ازدواج و بچه دار شدن، خرید مسکن، وامکان ارتقای مناسب شغلی دارند. هیچیک از این عوامل در ایران قابل دستیابی نیست.

فقدان شرایط نرمال برای زندگی و کار در ایران و نیز نداشتن امنیت روانی از مهمترین عواملی هستند که ایرانیان را وا می دارد که کشورشان را ترک کنند و دیگر حتی پشت سر خود را نیز نگاه نکنند. از سویی، نظام فاسد اداری و بوروکراسی و عقب افتادگی آموزشی در کنار اینکه بسیاری از مشاغل حساس در ایران در دست کسانی است که صلاحیت ندارند و انحصاری شدن طیف های وسیعی از مشاغل در دست طیف هایی از جریان های سیاسی خاص، امیدواری به یک آینده نسبتا قابل قبول برای وارد شدن به سال های بازنشستگی را کاهش می دهد.

از سویی، بسیاری از مردم اگر بتوانند حتی لحظه ای در خارج شدن از کشوری که همسرآنها ممکن است در خیابان به اتهام بد حجابی دستگیر شود یا به علت شرکت در عروسی یا یک میهمانی فامیلی مورد ضرب و شتم و اخاذی نیروهای گشت ارشاد یا نیروی انتظامی قرار بگیرد، تردید نمی کنند.

در این میان، آمار خروج ایرانیان از کشور فقط به تحصیلکرده ها و نخبگان خلاصه نمی شود. چه بسیار ایرانیانی که برای تامین یک امنیت نسبی مسیحی شدند واز دین آبا و اجدادی خود تبری جستند. شماری خود را با عنوان همجنسگرایی به مراکز پذیرش پناهجویان معرفی کردند و اجازه دادند تا برای اثبات تمایلات جنسی شان معاینه پزشکی شوند. شمار زیادی با عرضه مستنداتی که نشان میداد فاقد امنیت جانی هستند در خارج از ایران ماندگار شدند. بسیاری از زنان اثبات کردند که به خاطر داشتن ایده های فمینیستی تحت فشار قرار دارند. و شمار زیادی از شعرا، نویسندگان، و روزنامه نگاران با سوابق زندان و بازداشت نیز به دلیل اینکه امکان کار و زندگی در ایران را نداشتند کشور را ترک کردند.

درواقع بحران خروج ایرانیان و سپس فرار مغزها از کشور با چهار موج انقلاب، انقلاب فرهنگی، سال های جنگ، و نیز ناامنی های پس از جنبش سبز شدت گرفت و هنوز ادامه دارد. شاید بزرگترین ریشه این رخداد را بتوان در اعوجاج نگاه رسمی و انقلابی به پدیده مهاجرت عنوان کرد که بنیانگذار انقلاب بارها در مورد آن صحبت کرد. ایشان در یکی از سخنرانی های خود تاکید کرده بود که می گویند مغزها فرار کرده اند! می‏گویید مغزها فرار می‏کنند، این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند. این مغزهایی که برای اجانب کار کردند، این مغزها باید فرار کنند. البته الآن می‏بینند این مغزها نمی‏توانند در اینجا آن استفاده‏هایی که می‏کردند بکنند، حالا می‏روند. حالا اگر یک همچو مغزی از ایران فرار کرد، ما بنشینیم غصه بخوریم که مغز فرار کرده؟!